۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

نامه ای ازهموطن سبز به سردار سپاه: ما را به یک مشت قانون شکن تشنه کشتن نفروشید

با تو روز عاشورا مجادله کردم در خیابان سردار. گفتم چه می کنید و گفتی مجبورمان می کنند. می خواهم این چند خط را لطفا بخوانی سردار.

روز قدس پیرمردی کنارمان راه می رفت و شعار می داد که مثل هر سال آخرین جمعه را آمده بود. این بار آمده بود این طرف و همراهش زن و دختری محجبه و خشمگین که سبز پوشیده بودند همراه چادرشان. آن طرف عده ای بلندگو دار و پلاکارد دار خشمگین رو به ما شعار می دادند . آن ها کاری به اسراییل نداشتند آن روز. مثل ما. ما خیلی بودیم و آنها کمی. من و پسرکم چشم در چشم جوانی پیراهن سفید و یقه بسته و ته ریش دار به هم شعار می دادیم و چشم غره می رفتیم با مشت گره کرده رو به هم. ناگهان دیدم سر چهار راه پرید جلو و پسرک را از بغل من گرفت و گفت بیا این ور! دارند می زنندتان. گفتم می مانیم. کشیدم که بیا! این ها را نمی شناسی. پسرک را در آغوش گرفت تا ما از نرده رد شویم و در بیاییم از آن شلوغی. در آن شلوغی که ما شروع نکرده بودیمش سردار.

برادر کوچکتری هست که پدرش را زندان دهه اول انقلاب گرفته. چنان بلند یا حسین میر حسین و الله اکبر می گفت که گفتمش از نفس نیافتی پسر. خندید که من فقط نگرانم جواب پدرم را چه بدهم. الله اکبر می گویم برای نخست وزیر دولتی که حکم جانش را داد. این جوان را شما نتوانسته بودی الله اکبر گو کنی سردار.

این ها را نگفتم برای جنگ و کینه. نگفتم برای خط کشی و تهییج و تحریک. این بازی دو طرف پیدا کرده. همان که می گویند. حکایت امروز ما شده مشت زنی یک حریف سنگین وزن کند و پر زور و مغرور با یک حریف چابک و سبک و پیچیده و پیگیر. نتیجه اش را نمی دانم. می دانم که مشت و مشت زنی را دوست ندارم. و خون را. و کشتن را . و نا امنی را. اما برای این ها هم نیست چیزی که می گویم. برای آرامشی است که ماه هاست نمی شود برقرارش کنی سردار.

می دانم سنگ پران و هرج و مرج طلب و تشنه درگیری همیشه و همه جا پیدا می شود سردار. اما ما برای جنگ نیامده ایم. برای انقلاب نیامده ایم یا برای محو و نابودی کسی. یا برای انتقام. من همانم که در هر تجمعی از کنارت که رد می شوم خسته نباشید می گویم. به هر طرف که هدایتم کنی می روم. هر تذکری که بدهی اجرا می کنم. من به رعایت قانون اساسی این مملکت نمی گویم عقب نشینی یا فتنه گری. این قانون حتما مقبول و مطلوب همه نیست. اما قانون است. قانونی که رعایتش می توانست این روزگار را تلخ و سخت نسازد برای این همه انسان. این که می گویم نظری شخصی است که می تواند درست نباشد. اما گمان می کنم ما از قانون گریزی بسیار بیشتر درد می کشیم تا محتوی قانون. من این میر سبز نجیب و پیگیر و شجاع را برای همین بسیار دوست دارم. او به قانون پایبند است. ما و شما ممکن است چند بیماری با هم داشته باشیم. اما کشنده ترینش بی قانونی است که شاید خود ما هم مبتلایش باشیم. باور کنیم رعایت قانون گاهی شجاعت بیشتری می خواهد از شکستنش سردار. شما که حافظ قانونی هم باور کن..

می دانی سردار. قانون شکن عمر خودش را کوتاه می کند. چون خودش را از سایه آن محروم می کند. اگر سبز پوشیدن قانونی را تاب نیاوری باید روزی خودت را با همان پوشه سبز از نگاه بیزار همان مانده اندک اطرافیانت پنهان کنی. ما آزار و تحقیر و خشونت دیدیم. ما چند وقتی پیش عده ای بودیم شبیه خودمان در خیابان های شهر و آن طرف عده ای شبیه خودشان. نمی دانم این که می گویند راست است یا نه که امروز از شبیه های ما بانوان اجاره ای و کرایه ای آمده اند به لشکر آن سمت. اما از آن طرف مردان و زنانی مومن و شجاع به ما اضافه شده اند. اما ما و آن طرف را امروز از نوع پوششمان دیگر نمی توان جدا کرد. ما رفتارهای متفاوت داریم. و ما می خواهیم آن قدر صبر کنیم تا همه شبیه ما شوند و ما هم شبیه خودمان بمانیم. شبیه نظم. شبیه آرامش. شبیه مهربانی با همه. نه فقط با شبیه های خودت سردار.نامش علی بود آن که اول بار این را آموختمان دیگر؟

راستی یک سوال دارم از تو سردار. من اگر ببینم سربازت از جماعتی در شلوغی خیابان کتک می خورد، بدون مکث خودم را و پسرکم را میانشان سپر می کنم تا سرباز تو ایمن بماند که می ماند. اما اگر مردمی از سربازان تو در همان خیابان کتک بخورند، فکر می کنی چه می شود اگر من و پسرکم بخواهیم سپر باشیم برایشان؟ ... حل بحران مدیریت و تدبیر می خواهد. نه قشون مسلحی که عادت کند با مردم بی دفاع و بی سلاح تمرین کند و با اولین واکنش جماعت کلاه خود و سپر جا بگذارد.

این رشته آرامش را دریاب سردار. تا از دست نرفته دریاب. تو می توانی. هنوز می توانی حافظ جان مردم باشی نه حافظ قدرتت. قدرت تو حاصل امنیت و آرامش مردم تو است. می دانم که می دانی و باور دارم که می توانی. من همانم که اگر روزی برای حفظ این خاک هل من ناصر گفتی قرار است پشت سرت باشم و به فرمانت. ما را به یک مشت قانون شکن تشنه کشتن و آشوب نفروش سردار.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر