۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

تجاوز یعنی سروته از پنکه سقفی اویزان شدن به خاطر نشستن روی پای مرد همسایه


بر گرفته از وبلاگ بغض ۳۰ ساله

چقدر این روزها حرف از تجاوز است..
گویی تجاوز نمی خواهد ما بچه های نسل انقلاب را رها کند..
انگار ناف ما را با کلمه تجاوز بریدند..
هنوز دست چپ و راستمان را تشخیص نمی دادیم که خبر از تجاوز در زندانها به دخترهای زندانی مرا وا داشت از خواهر بزرگترم بپرسم تجاوز یعنی چه؟
و او که در منجلاب مدرسه های به زور انقلابی شده دست و پا میزد میگفت:
یعنی سروته از پنکه سقفی اویزان شدن به خاطر نشستن روی پای مرد همسایه و { هیچکس نبینه ی } ادم را به همه نشان دادن.
و من نگاهی به پنکه سقفی و نگاهی به زیر دامنم و نگاهی به در حیاط ,عطای پیرمرد همسایه که از خرمشهر بی پناه و تنها و اواره بود را به لقایش بخشیدم و به کوچه نرفتم.
معنی کلمه تجاوز را ۱۰ساله بودم که از مریم همسایه و همکلاسم فهمیدم.
وقتی مدیر خشن و پیچیده در حجاب مریم را به دفتر احضار کرد و ۱۰دقیقه بعد مرا به عنوان شاهد برای اثبات پسربازی مریم فراخواند.
و من نمیدانستم مریم و مازیار همسایه که به هم نامه میدادند و از فیلم شعله و سنگام و گنج قارون مینوشتند قصد تجاوز به هم دارند به گفته خانم مدیر.
و من چند روز بعدکه پدر مریم او را از حبس خانگی در اورد از او پرسیدم:
چطور زورت میرسید مازیار را از سقف اویزان کنی؟؟
انروز با شرمندگی از خنده های مریم فهمیدم تجاوز با { هیچکس نبینه ی } ادم کار دارد و بس...۱۳
ساله بودم که برادرم داد نجابت داشته باش سر دادو مادرم اورا برایم ترجمه میکرد که اگر خودت نجیب باشی کسی به تو و { هیچکس نبینه ات } کاری ندارد..
اما شوهرخواهرم که همه اورا مومن ترین مخلص خدا میدانستند گویی با { هیچکس نبینه ی}من خیلی کار داشت..۱۵
ساله بودم که دایی ۲۹ساله ی تحصیلکرده ی استاد دانشگاه سینه هایم را فشرد و ۱۹ساله بودم که حراست دانشگاه موقع اخراج پیشنهاد داد باسنم را بدهم و حق تحصیلم را پس بگیرم.
21ساله بودم که اقای دکتر به بهانه معاینه قلب سینه هایم را کبود کرد و ۲۴ساله بودم که راننده تاکسی مرا به خرابه کشاند.
۲۷ساله بودم که شوهرخواهر بسیجی تهدید کرد به ساخت پرونده فساد و تنم را خواست و قاضی این پرونده پیشنهاد صیغه شدن داد...
و خیلی روزهای دیگر هم بود..
.وقتی به پسر عمه گفتیم خوشتیپ شدی...
وقتی به پسر همسایه گفتیم ابجیت چطوره..
همان روزهایی که می رفتیم برای استخدام..
همان شبی که با همکلاسی پسر دستگیر شدیم..
همان لحظه هایی که برای اقای رییس چای میبردیم.
.وقتی برای طلب کمک رفتیم کمیته امداد..
وقتی مانتومان کوتاه بود و میرفتیم ارشاد شویم...
وقتی به معلم پسرمان گفتیم تازه یتیم شده...
وقتی به بقال محل گفتیم به مادر محترم سلام برسان...
وقتی به پارچه فروش گفتیم تخفیف بده...
وقتی به بازیگر معروف گفتیم امضا بده ..
وقتی به اقای خواننده گفتیم چه صدایی داری...
تجاوز را ما زنان ایران سالهاست میشناسیم..
شما تازه شنیده اید..
انقدر بی تفاوت بودید که این گونه طشت شده و از بام افتاده و شما به خود امدید...
مبادا دیگر ناشنیده بگیرید ؟؟
که تاوانش به سنگینی خواباندن دختران و مادرانتان است روی تخت اقایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر