۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

2008/01/08
بزغاله و میمون - شعری از سیمین بهبهانی



شنیدم باز هم گوهر فشاندی ------------- که روشنفکر را بزغاله خواندی

ولی ایشان ز خویشانت نبودند ------------- در این خط جمله را بیجا نشاندی

سخن گفتی ز عدل و داد و انرا --------------- به نان و آب مجانی کشاندی

از این نقَلت که همچون نُقل تر بود ---------------- هیاهو شد عجب توتی تکاندی

سخن هایت ز حکمت دفتری بود --------------- چه کفترها از این دفتر پراندی

ولیکن پول نفت و سفره خلق ----------------- زیادت رفت و زان پس لال ماندی

سخن از آسمان و ریسمان بود ---------------- دریغا حرفی از جنگل نراندی

چو از بزغاله کردی یاد ای کاش ------------ سلامی هم به میمون میرساندی



اگر هم نمی دانید سیمین خانم این شعر را برای که سروده اند، به سایت youtube بروید و کلمه "بزغاله" را جستجو کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر