۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

مقتل خوانی محرم سبز در 1800 سال بعد

مقتل خوانی محرم سبز در 1800 سال بعد

|

alice4

مقتل خوان حتی 1800 سال بعد هم چیزی توی همین مایه ها خواهد بود

در سال 3809 میلادی در یکی از غارهای کوههای ما بین افغانستان و پاکستان جمهوری عدل علی پس از انقلابی بر علیه خفاشهای غار برپا شده و تنی چند از برادران ارزشی در آن حکمرانی میکنند. مقتل خوان وقت بالای چند پاره سنگ بعنوان منبر بالا رفته و قرار است برای حضار مقتل محرم سبز را که 1800 سال پیش بر علیه آقا و محمود صغیرش رخ داده است را بخواند:

مقتل خوان: همه حوادث عاشورای سبز گریه آور و دردناک است. هر بخشی رو شما بگیرید از ساعتی که صادق محصولی 10 میلیون از رای کوفیان را جابجا کرد تا فصل الخطاب مظلوم آقا تا به شهادت رسیدن بسیجیان همگی درد ناک و گریه آور است.

من الان این مقتل رو از کتاب موثوق ابولمشنگ ضرغامی برای شما می خوانم. ضرغامی یکی از علمای راستگوی شیعه و پایه روایتهای ثقه تاریخی و منابع و مصادر موثوق یعنی اجمعهم بلثقه هستش, کتاب 63 درصد محمود در صدا و سیما از جمله کتابهایی است که مورد اجماع و تائید علمای غار است. ایشان روایت می کنند که آقا بهمراه 72 تن از یارانش تنها مانده بود. می فرمایند " فلم یبقی معهو الا اهل السپاه و الحوزه " یعنی جمعا هفتاد و دو نفر با آقا روحی له الفدا باقی مانده بودند " خرج حمید رسائی (ع) " یعنی حمید رسائی از خیمه خارج شد " وکان اجملهم حمید رسائی" یعنی زیباترین یارن آقا همین حمید رسائی بود " و اشبههم به سنگ پای قزوین" و شبیهترین شخص بود به سنگ پای قزوین " فاستاذن اباه بلقتال مع الدانشجو" و به ابویش فرمود ای پدر ( اینجا مداح بغض می کند) اجازه بده برم بجنگم. " و قال اباه نخیر بیا منو بر و بر نگاه کن! خب برو قتال کن دیگه" یعنی پدر مخالفتی نکرد و گفت ای فرزند برو بجنگ. "فاذن له" یعنی زود باش برو

حضار: اهو اهو اهووووو ( گریه ای ممتد )

مقتل خوان: حمید پاره تن اوست, جگر گوشه اوست. اما باز آقا مخالفتی نکرد ( اهو اهو اهو گریه مقتل خوان ) اما همین که حمید رسائی بسمت دانشگاه قدم گذاشت " ثم نظر الیه نظر یائسا منه" یعنی یک نگاهی از روی نا امیدی به قد و قامت حمید انداخت ( گریه حضار ) آخه می دونست دانشگاه, دانشگاه قزوینه, ای کاش که اصفهان بود! ( گریه حضار ) راوی ادامه میده که " حمید رسائی قاتل افضل قتال" یعنی حمید رسائی به سختی جنگید " و ثم استشهد بلنگه کفش " و سپس با لنگ کفشی از سوی دانشجویان به شهادت رسید.. ای وااااا حمیدااااااااااااااا ( گریه مقتل خوان )

حضار: ( در حال گریه شدید ) لعنت الله علی الدانشجو

مقتل خوان: " ثم خرج الفیروز آبادی " سپس فیروز آبادی از خیمه خارج شد به آقا فرمود "یا ابتا بزار بجنگم" آقا فرمود تو تا به دانشگاه برسی ما صد کفن پوسانده ایم, بگذار یکنفر سریعتر از تو بیاید (گریه حضار) و اینگونه بود که "و خرج المحمووووود" (گریه شدید حضار, یکی داشت سرش را محکم به دیوار غار میکوباند) محمود از خیمه خارج شد و فرمود پدر بزار بجنگم. آقا فرمود "انا عجب غلطی کردم انت نظر النزدیک" یعنی تو که نظرت به من نزدیکه برو بجنگ فرزندم "فاذن له"

حضار: شصت و سه درصدی له الفدا اهو اهو اهووو (گریه شدید)

مقتل خوان: و محمود شیشه نوشابه بدست شتابان بسمت میدان ونزوئلا دوید (گریه حضار) سبزها به او گفتند میدان از اینور است(گریه حضار) محمود فرمود نخیر از اونور است(گریه حضار) "واستشهد المحمود بلمرگ بر دیکتاتور و الکثیر من الاسلحه الگرم" و بدینوسیله محمود با مرگ بر دیکتاتور و دروغگو شصت و سه درصدت کو و پول نفت چی شده؟ خرج بسیجی شده! به مظلومانه ترین شکل و با اسلحه های متعدد به شهادت رسید. وااااا محموداااااااااااا ( گریه مقتل خوان )

حضار: (در حال گریه شدید) لعنت الله علی السبز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر