۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

نامه ای به امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)

شنبه 29 خرداد 1389
سلام یا علی!

ازاینکه بعد از سالهای سال اینگونه با شما سخن میگویم معذرت میخواهم.اما میدانم شما انسانی هستید که هیچگاه شان و مقامتان مانع از آن نمی شود دوستداران شما بتوانند لختی بخش کوچکی از آنچه در دل دارند بی پیرایه و بدون تکلف در میان بگذارند و از شما طلب راهنمایی کنند.

از هنگام کودکی با شما آشنا شدم در آن شبهای رمضان که پدرم دست مرا می گرفت و به مسجد اردبیلی ها در محله ی حق شناس می رفتیم و پای روضه آقای ترابی معروف به غلام قنبر می نشستیم. روضه ی شما را با اشعاری پرمحتوا به قدری با سوز میخواند که با اینکه خردسال بودم و خجالت می کشیدم گریه کنم اما بغض چنان گلویم را می فشرد که بی اختیاراشک در چشمانم حلقه میزد . روضه اش اشک سنگ را در میاورد چه رسد به کودکی چو من ! صدایم در نمی آمد فقط درفضای ذهنم فکر می کردم شما مگر چه کسی هستید که مسجد اینگونه برای شما عزاداری می کند.

کم کم که بزرگ شدم و مدرسه رفتم (ابتدایی در مدرسه ی اسفندیار و متوسطه در دبیرستان ذوقی) درسر کلاس درس انشا بعضا معلمینی حاضر می شدند که فرصت خوبی برای گفت و گو و نوشتن و خواندن درباره ی مظالم روزگار پیش می آمد.هر جا که سخن از ظلم و فقرو بیچاره گی و بی عدالتی بود نام شما به عنوان شخصی که در این راه اسوه و طراز مکتب بود و عمر خود را به همین گونه سپری کرد و در محراب نیایش از پای در آمد مطرح بود.شما سوژه ی انشاهای من بودی و الهام بخش تفکراتم که با ستمگری چه باید بکنیم و چگونه درس اخلاق و زندگی از شما بیاموزیم. نام و شخصیت شما مساوی بود با جوانمردی و تصویرگر زیبائی عدالت در ذهن بسیط کودکی ام که از قعر طبقه فرو دست جامعه و چون گیاهی ضعیف با جان سختی می رویید.در ایام و عنفوان نوجوانی و جوانی و بالاخره در ایام دانشجوئی در سال 1355 تصویر ذهنی ام از شما و عصر انقلاب و کشاکش حوادث پی در پی و شورانگیز آن روزگار غریب در پای درس معلمینی چون شریعتی کاملترو پرمعنا تر می گشت .چنین دانستم جریان اجتماعی که در پی رژیم قبلی و با الهام از روش حکومتی شخصیت طراز اسلام همچون شما شکل می گیرد دیگر هیچ جای نگرانی برای حیات آزادی و آگاهی بخشی نیست و دیگر به ساحل نجات رسیده ایم...

آن حال و هوای خوش بینانه ی 34 سال پیش را که با اکنون مقایسه می کنم متحیر می مانم که چرا ترجمه آن همه احوالات روحانی و آ ن همه آرمانهای بلند چنین شده است و چرا اینک مصادیق عدالت و ملاک شناخت ما از آدمها اینگونه وارونه رقم خورده است.

روز 14 خرداد امسال شنیدم که طلحه و زبیر ما شده اند آقای موسوی و خاتمی و کروبی و صحبت های آقای حسن خمینی با بی ادبی مشتی رجاله مواجه می شود!نمی دانم شما از شنیدن این مشابهت سازیها چه حالی می شوید ؟ نه ! معذرت می خواهم شما خیلی خوب با این مسائل آشنا هستید و تلخی آن را چشیده اید.چه در غربت 25 ساله تان که کسی جواب سلام شما را هم نمی داد وچه آن هنگام که در بستر مرگ افتادید در شامات می گفتند مگر علی نماز هم می خوانده که در مسجد کوفه ضربت خورده! حتی آن هنگام که مدتی قدرت سیاسی را به دست گرفتید اوضاع همینگونه بود.سماحت شما در برخورد با مخالفانتان در تاریخ زبانزد است و همین روش شما مایه آسودگی خاطر من و امثال من بود که در اوایل خیالمان از بیدار شدن دیو استبداد راحت بود. مخالفان شما مادام که دست به سلاح نبردند و دست به خون مردم عوامل حکومت شما نیالودند حرکتی نکردید و جیره شان از خزانه ی دولت شما قطع نگردید چقدر رنج و زحمت متحمل شدید تا شاید از راه صلح درآیند.این رسم جوانمردی و بزرگی شما بود که برای رسیدن به قدرت و یا حفظ آن راه و رسم معاویه را به کار نبستید.نه آن رو که نمی توانستید نه !چیزی مانع شما می شد همان چیزی که مانع فرزند برادر شما جناب مسلم شد تا در منزل هانی بن عروه در کوفه به غفلت بر خصم نتازد . با اینکه این امتناع او عاقبتی همچون سقوط کوفه و قتل فرزند شما و اسارت خاندان او را در پی داشت .آری شما پایه گذار روشی در حکومت داری و مبارزه هستید که درسهایش تمام شدنی نیست و آموختن و به کار بستن آن برای فرزندان زمانه پس از شما بسیار راهگشا و البته بسیار دشوار اگر نگوییم محال است مگر آنانکه جانشان به کرسی قدرت وابسته نباشد و در نفس خویش میل به قدرت و تکبر ناشی از آن را شریک خداوند قرار نداده باشند .

یا علی!

امروز ما گرفتار فتنه ای هستیم که از منظر آن می توانیم گوشه ای از مرارت های شما را درک کنیم؛روزگار حقیر با آدم های بزرگ چه می کند! و آدمهای دون صفت و حریص با نقاب دین خواهی چگونه سراسیمه از پلکان قدرت به بالا می خزند و با تمسک به هر وسیله در جایی قرار می گیرند که طناب دار بزرگان و پیروان راستین شما در آن تعبیه شده... آری حالا می فهمم تلخی هر لحظه از احوال شما در مواجهه با این جماعت از زخم شمشیری که چشیدید تلخ تر و گرانتر است.

امروز انسانهایی که می دانم ذره ای سودا و عقده حکومت و قدرت و ثروت و عنوان اجتماعی ندارند، گرفتار وضعی هستند که شما یقیناً از آن اطلاع دارید.تشنگان به خونشان یکروز مشابهت سازی می کنند که خودشان در جایگاه و شان شما هستند و بلایی که بر سر طلحه و زبیر آمد ، بر منتقدان فرو خواهند آورد. یک روز هم تصور می کنند در جایگاه فرزند شما حسین هستند و این انسانهای بی ادعا در صف شمر و یزید . بالاخره معلوم نمی شود منتقدان این جماعت حق به جانب طلحه و زبیرند (در مقام اقلیت و مخالف حکومت) یا یزید (در مقام اکثریت و دولت)!

به هر حال ما دچار این تناقض و وارونگی تلخ و مسخره هستیم .اما چیزی که مرا بیشتر آزار می دهد این است که نگاه های دیگران به این شرایط و قائله چه خواهد بود.اگر حرف حکومت را باور کنند کافی است در گوشه ای از کارنامه حکومتی که خود را به شما منتسب می کند عنایت فرمایید.آیا در حکومت شما مدارک تقلبی ثروت های بادآورده انحصارات اقتصادی در چنگال برخی سران کشورو قشون وجود داشت؟آیا در حکومت شما کهریزک وجود داشت؟پاسخ نامه های مسالمت جویانه مخالفان را چگونه می دادید؟نگارنده آنها را به حبس می کشاندید؟با وجود آنکه حکومت شما حقی بود که از جانب خداوند به شما عطا شده بود آیا در برابر مردم و سوالات آنها چهره در هم می کشیدید؟آیا مخالفان شما حق بیان عقاید نداشتند؟ آیا اینگونه نبود که در وسط خطبه های شما بی ادبی میکردند و سخن شما نا تمام می ماند اما با بزرگواری خم به ابرو نمی آوردید؟ آیا این گونه بود؟ شما این گونه رفتار میکردید؟!والله ما هکذا الظن و ما اخبرنا بذالک...

یا علی!

دلم گرفته نه بخاطر اینکه اکنون چرا اینگونه شده بلکه بیشتر بخاطر اینکه رنج های شما را اکنون بهتر می فهمم .از اینکه اکنون با نشان و سیره و شخصیت شما این بار تحت لوای تبعیت روش حکومتی شان از شما اینگونه رفتار می کنند و ممکن است عده ای از جوانان کم اطلاع با این مشابهت سازی های وارونه نسبت به شما دچار تردید شوند و معنای عدالت را اینگونه دریافت نمایند و امیدشان به کارگشایی دین بی فروغ شود من معذرت میخواهم از شما...

یا علی سخن را کوتاه میکنم چون بیش از این گفتنم نمی آید چون هر چه بگویم حق کلام ادا نمی شود . در حالی که شما بهتر به حال و روز و زمانه ی ما آگاه هستید چون ترجمه کامل علم و پرهیزگاری و عشق و مبارزه هستی و می دانی منشا بیماری که گرفتارش هستیم چیست. پس راه و درمان را به روی ما بگشا تا بیش از این چهره دین را کدر نکنیم.

التماس دعا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر