۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

بیایید واقع‌بین باشیم و دست به کاری محال بزنیم! چه‌گوارا

بیایید واقع‌بین باشیم و دست به کاری محال بزنیم! چه‌گو

تاریخ را عاقلان محال‌اندیش نساخته‌اند هر چه داریم از صدقه‌ی سر عاشقان بی‌پرواست. سال پیش همین وقت‌ها اگر می‌گفتیم چند روز دیگر زیر سرنیزه کودتا میلیون‌ها زن و مرد و پیر و جوان به خیابان می‌آیند و «رای خود» را طلب می‌کنند چه کسی باور می‌کرد؟ می‌گفتند: «مردم ایران دیگر حال و حوصله‌ی انقلاب ندارند٬ حاضر نیستند هزینه بدهند٬ فقط پای صندوق می‌روند و کاغذی داخل صندوق می‌اندازند و هیزم تنور انتخاباتشان می‌شوند بعد آن‌ها هر کس را که بخواهند از صندوق بیرون می‌آورند!» در مورد دختران و پسران و دانشجویان که صحبت می‌شد می‌گفتند:«ای بابا! نسلی که انقلاب کرد نسل دست‌پرورده‌ی رژیم شاه بود الان جوانان خوب‌هایشان دنبال پول‌درآوردن و دکتر مهندس شدن هستند و بدهایشان معتادند و حال اعتراض ندارند!» کسانی که حتا بقال سرکوچه‌ی‌شان را هم نمی‌شناسند و نامش را نمیدانند ناگهان مردم‌شناس می‌شدند و قیافه‌ی فیلسوفانه به خود می‌گرفتند که:«مشکل این است که مردم ایران مذهبی هستند و خامنه‌ای پیشوای دینی‌شان است و مردم خرافه‌پرست هستند و کارشان رفتن به جمکران و نامه‌به‌چاه انداختن است! این مردم دموکراسی چه می‌فهمند چیست؟ رای چه می‌دانند کدام است. خلایق هر چه لایق!» ته همه‌ی حرف‌ها یک چیز بود:«من می‌دانم ما نمی‌توانیم!» آنوقت مومنان‌شان بسنده می‌کردند تا صبح سر نماز ته دلشان لعنت به یزد زمان بفرستند و ظهر سر سفره‌ی معاویه بنشینند و ملی‌گرهایشان یقه جر می‌دادند برای «خلیج فارس» و جدا نشدن تکه‌ی از خاک ایران و بعد در رویاهایشان همیشه خواب این را می‌دیدند که: «آمریکا می‌آید ایران را اشغال می‌کند و می‌دهد دست ما تا این مردم نفهم را آدم کنیم!»

و «ندا» برخواست و سهراب و اشکان و آرش و فرزاد و مجید و کوهیار و شیوا… نسلی از ستاره‌های درخشان٬ آری نسلی از ستارگان درخشان از دل کهکشان بزرگ ۲۵ خرداد سربرآورد. نسلی استوار٬ نسلی با قامتی رشید و تنی رعنا٬ نسلی با افکار بلند! مخالف اعدام٬ مخالف شکنجه٬ مخالف فساد٬ مخالف فقر و نابرابری و تحجر! مدافع آزادی٬ مدافع برابری٬ مدافع زندگی انسانی و آباد و رها و غیروابسته… نسلی که می‌خواهد تاریخ خود را بشناسد به همه دانسته‌هایش با تردید نگاه کند و گوش و چشمش را شست‌وشو دهد… نسلی که راه را می‌شناسد و شهامت و استواری پیمودن این راه را دارد. نسلی که گوشش بدهکار حرف «من می‌دانم! ما نمی‌توانیم‌»ها نیست و می‌خواهد خود سرنوشت خودش را به‌دست گیرد و از ریسمان سیاه و سفید نمی‌ترسد زیرا مارگزیده نیست و اکنون نیز که این ضحاک ماردوش نیش خودش را زده است و چون سگی هار بر این جوانان دلیر و پیران برنا یورش برده است کاری به‌جز آب‌دیده کردن این فولاد انجام نداده است.
۲۲ خرداد در راه است. همه با هم در تهران٬ رشت٬ تبریز٬ اهواز٬ اصفهان٬ سنندج٬ مهاباد٬ شیراز٬ قزوین، زابل٬ گرگان٬ بروجرد٬ اردبیل٬ خرم‌آباد٬ یاسوج٬ مشهد٬ زاهدان٬ هفت‌تپه… همه‌ی ایران و در سراسر جهان یک صدا نابودی دیکتاتوری را فریاد می‌زنیم. ما می‌توانیم ما باید بتوانیم اگر موفق نشویم این دیو پلید را به زانو درآوریم خان‌ومانمان بر باد می‌رود ما نه برای خودمان برای کسانی که ما را دشمن خود می‌دانند نیز مبارزه می‌کنیم. آن بسیجی نادانی که نمی‌داند نوکر بی‌جیرومواجب٬ هر چند دیگر اکثرشان مواجب بگیر هستند٬ کسانی هستند که دارند راه اسرائیل را باز می‌کنند دارند مقدمه‌ی اشغال ایران توسط آمریکا و متحدانشان را می‌گشایند دارند کاری می‌کنند که مردم ایران وقتی از آمدن «نادر» مایوس شوند آرزو کنند «اسکندر» بیاید. فردا وقتی اربابان میلیاردر شده‌شان چمدان‌هایشان را بستند و رفتند آن‌ها می‌مانند و شرمساری درنده‌خویی‌هایشان.
به هر حال عشق پرشور مردمی از جان گذشته محال عقلی را ممکن کرد. ممکن کرد که میلیون‌ها نفر در «جمهوری اسلامی» به خیابان بیایند و به تقلبی که رهبر بر آن صحه گذاشته بود اعتراض کنند. اکنون افسانه‌ی شکست‌ناپذیری جمهوری اسلامی شکسته شده است دیگر همه دیدند این دیکتاتور مانند همه‌ی دیکتاتورها بر سر سرنیزه استوار است و آن که بر سرنیزه نشیند بیش و پیش از آن که دیگران را بدرد خود دریده می‌شود. انقلاب سبز مردم ایران پوشالی و غیرمردمی بودن «جمهوری اسلامی» را که زمانی با دیده‌ی تردید به آن نگریسته می‌شد در کوی برزن به نمایش گذاشت.
۲۲ خرداد روزی است که مهر خود را برتاریخ این مرز و بوم زد دیگر در آینده هر چه که شود یک چیز نمی‌شود دیگر کسی جرات نمی‌کند رای ما را بدزدد. ممکن است ما رای ندهیم یا در رای دادنمان اشتباه کنیم اما وقتی رای دادیم دیگر وحشت می‌کنند رای ما را به حساب نیاورند صد سال دیگر هم که کسی بخواهد رای را نشمارد حداقل یکی در میانشان پیدا می‌شود که بگوید: «ندیدید خامنه‌ای به چه زباله‌دانی پرتاب شد! نه! فایده ندارد هر کاری می‌شود با این ملت کرد اما رای‌شان را نمی‌شد دزدید!»
انقلابی که چاوشانش حرکتی میلیونی را آغاز کردند سرانجامی جز پیروزی و بهروزی ندارد پیش به‌سوی ۲۲ خرداد!

ارسال به: Balatarin::Donbaleh::100C::oyax::Mohandes::Del.icio.us::Friendfeed::Twitthis::Facebook::Addthis to other::Subscribe to Comments Feed::Subscribe to Feed

پیوند پایدار

2 دیدگاه »

  1. دستاوردها و تجارب یک سالۀ‌ جنبش سیاسی

    زندگی سیاسی و مبارزاتی توده‌های مردم ایران در طول یک سالی که از خرداد ماه سال ۸۸ سپری شده است، با تمام فراز و نشیب‌هایش، سرشار از تجاربی ا‌ست که تنها در یک دورۀ پر تلاطم سیاسی می‌توانست به سهولت به دست آید. در چنین دوره‌هائی ا‌ست که توده‌ها در جریان مبارزات سیاسی مستقیم، هر روز تجارب نوینی می‌آموزند و آگاهی آن‌ها در مقیاسی کلان رشد می‌کند. هیچ چیز نمی‌تواند هم‌چون این مبارزۀ علنی و مستقیم سیاسی، طبقۀ انقلابی و توده‌های مردم یک کشور را آموزش دهد و آگاه کند.
    جنبش سیاسی که در اواخر خرداد ماه سال گذشته پدیدار گردید و تلاطم سیاسی جدیدی را در جامعه‌ ایران باعث گردید، پدیده‌ای خلق‌الساعه نبود. زمینه‌های عینی و ذهنی پیدایش این جنبش از مدت‌ها پیش شکل گرفته بود. تضادهایی که در این سال‌ها، همواره تشدید شده بودند، ضرورتاً می‌بایستی در نقطه‌ای معین، توده‌های وسیع مردم را به عرصۀ مبارزۀ سیاسی سوق دهند و به یک بحران سیاسی بزرگ بیانجامد. یک چنین بحران‌هایی در شرایطی شکل می‌گیرند که توده‌های مردم هر گونه چشم‌اندازی را برای بهبود وضعیت خود در چارچوب نظم موجود از دست داده باشند، سیاست‌های طبقۀ حاکم، شکست خود را در میان مردم آشکار کرده باشد، تحمل شرایط اقتصادی و سیاسی موجود برای آن‌ها ناممکن گردد و بالاخره مجموعۀ این شرایط در صفوف طبقه حاکم اختلافات و شکاف‌های عمیق پدید آورده باشد.

ارا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر