وحیدنیا:هوش «خوارزمی» دلیری «کاوه»
دیروز «محمود وحیدنیا» آبرو و شرافت برای تمام ایرانیها خرید. آن «محمود» دیگر داشت از ایران و مردمش مردمی جنگطلب، نادان و عقبمانده به جهان عرضه میکرد و اکنون این «محمود» که طلای المپیاد ریاضی دارد و از دانشجویان شریف دانشگاه صنعتی است نشان داد ایرانیان هوش «ابنسینا» و دلیری «کاوه» را دارند و هرگز به هیچ دیکتاتور اهریمنخویی سرتسلیم فرود نمیآورند. در این روزها و شبها تن ضحاک بارها لرزیده است و در خانهاش نیز دیگر نمیتواند آرامش داشته باشند. گوشی که فریاد میلیونها نفر را ۲۵ خرداد نشنید و فرمان قتل و کشتار و شکنجه را صادر کرد اکنون در بیخ گوشش فریاد میکشند و حجت را بر او تمام میکنند که نگوید نشنیدم و نمیدانستم.
۲۷ شهریور در «روز قدس» خط بطلانی کشیده شد بر شوهای خیابانی و ۱۳ آبان تیرخلاص را به این مراسم توخالی خواهد زد و اکنون با کاری که وحیدنیا کرد مراسم چاپلوسی و دست و پابوسی را هم به زبالهدانی انداخت. دیگر نمیتوانند هیچ انسانی که سرش به تنش بیارزد را به مراسم چاپلوسی ببرند و آقا آقا کنند و مانند سگ زوزه بکشند و نوالهی ناگزیرشان را گردن کج کنند. تمام شد دیکتاتور مرد. دیکتاتوری بر دوش چاپلوسان دوام میآورد حیات و ممات دیکتاتور بسته به بادمجاندورقابچینان است و کافی است یک نفر از میان برخیرد و دیکتاتور را نکوهش کند تا تمام ستونهای پوشالی دیکتاتوری فروریزد.
ماجرا ماجرای خیاطی است که حاکم نادانی را گیر آورد و گفت برایات لباسی میدوزیم که هر کس حلالزاده نباشد آن را نخواهد دید و در واقع لباسی ندوخت و پادشاه برهنه بر تحت نشست و چاپلوسان از بیم آن که انگ «حرامزاده» بر آنها نخورد از لباس زیبای حاکم تعریف میکردند که ناگهان کودکی به زبان آمد و به لختی و برهنگی حاکم خندید و تمام جمع جرات کردند و بر پادشاه ابله خندید و ابهت و هیمنهاش شکست و دود شد و بر هوا رفت. اکنون محمود وحیدنیا نیز چنین کرد و با این حرکت خود تمام قدسیت و جباریت این دیکتاتور حقیر فروریخت.
جملهای را که در نوشتهی پیش نوشته بودم و گویی شاهدی از غیب پیش از ۱۳ آبان به آن عینیت بخشید بار دیگر تکرار میکنم.
«دنبال صحنهگردان مگرد این صحنه را ما میگردانیم. ما فقط رای خود را میخواستیم و تو ما را به قتل رساندی و شکنجه کردی و امروز دیگر یک قدم از «جمهوری ایرانی» کمتر را نمیخواهیم. صحنهگردان ماییم تو را دعوت میکنیم به صحنهای که «۱۳ آبان» خواهیم گرداند بیایی تا ببینی صحنه گردان کیست. صحنه گردان ماییم به گرد ما نمیرسی پس بگرد تا بگردیم.»
پینوشت: بعضیها میگویند این ممکن است بازی باشد. باید گفت شاید اما به هر حال اینها بازی بازی دارند خودشان را به نابودی میکشانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر