کرمان نما:سید حسین مرعشی استاندار کرمان در دولت مهندس موسوی گفت: معتقدم سپاه بدون مردم پودر ميشود سپاه را بچههاي مردم ساختند كه اگر نبودند، سپاهي هم نبود بچههايي كه جان بر كف به كردستان و غرب رفتند، سپاه را ساختند. سپاه به داشتن توپ و تانك و اسلحه كه سپاه نيست. سپاه به پشتوانه مردم سپاه است، همانطور كه نظام به پشتوانه مردم نظام است.
سخنگوی حزب کارگزاران در گفتگو با هفته نامه اصولگرای مثلث گفت: ديديد كه بازداشت ها، بستن سايتها و روزنامهها، اعترافات ساختگي، پيدا كردن انسانهاي بيمار يا داراي ضعف شخصيتي براي اعترافگيري نميتواند مانع از ادامه اعتراضات جرياني شود كه براي آنچه حق ميداند اعتراض ميكند.اظهارات يك فرمانده كه منصوب حكومت است،در دفاع از حكومت چه ارزشي دارد آنها متوجه نيستند كه دفاع فرمانده سپاه از نظام، هيچ كمكي به نظام نميكند و مانند اين است كه فرمانده ارتش آمريكا در زمان بوش از او و حكومتش حمايت كند. اينها حقوق ميگيرند تا حمايت و دفاع كنند اما چه مسالهاي از مردم حل ميشود؟
متن کامل گفت و گوی حسین مرعشی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی با هفته نامه مثلث در ذیل می آید:
ارزیابی شما از وضعیت دو جبهه اصلاح طلبی و اصولگرایی در پیش از برگزاری انتخابات چیست؟
در دوره انتخابات، جنبش اصلاحات با تمركز بر روي آقاي موسوي و حضور مهدي كروبي در عرصه توانست به صورت منسجم و توانمند پايگاه اجتماعي خود را در جامعه شهري تقويت كند. اما جريان اصولگرايان در اين دوره دچار شكاف بود زيرا از يك سو اين جريان علاقمند نبود جبهه اصلاحات سفره سياسي خود را پهن كند و از سوي ديگر بخش بزرگي از آنها احمدينژاد را اصولگرا نميدانستند. از نظر من اصولگرايان شاخص در كشور حاشيهنشين شدند كه حق آنها نبود زيرا پرچم اصولگرايي از سوي احمدينژاد مصادره شده بود و آنها ميتوانستند از او اعلام برائت كنند. بنابراين در يك سوي آرايش سياسي كشور جامعه شهري خواهان تحول و پيشرفت به محوريت مهندس موسوي قرار داشت و در سوي ديگر جبههاي به نام اقای احمدينژاد بود كه حكومت از او پشتيباني ميكرد و پول، امكانات دولتي و نهادهاي حكومتي را در اختيار داشت و توانست با استفاده از نيازها وكمبودهاي مردم در مناطق دوردست روستايي اين جبهه را شكل دهد.
پس از انتخابات این وضعیت چگونه تغییر کرد؟
پس از انتخابات جبهه اول با اينكه در فشار بود و قدرت را در دست نداشت، توانست از خود دفاع كند اما جبهه دوم كه در ظاهر پيروز شده بود، نمود بيروني نداشت. براي اثبات گفته خود چند مثال ميزنم، صبح روز شنبه 23 خرداد حوالي نماز صبح طرفداران کاندیدای به ظاهر پیروز كه از سوي بسيج سازماندهي شده بودند به خيابان ها آمدند و بوق زدند و شيريني پخش كردند اما شهر به قدري خلوت بود كه شعارها و شادي آفرينيهاي آنان با سكوت و عدم پاسخ از جانب مردم مواجه شد لذا مجبور شدند در ساعت 8 صبح بساط خود را جمع كنند. ساعت 11 صبح شنبه تهران مانند شهر اموات بود و اصلا نشاني از تحرك و پويايي روزهاي قبل را نداشت زيرا مردم بهتزده بودند. مثال ديگري ميزنم و اجتماعات دو روز پس از انتخابات را عنوان ميكنم. روز يكشنبه طرفداران رييس جمهور مستقر و پيروز انتخابات قرار بود جشن شادي بگيرند كه تعدادشان با افرادي كه با اتوبوس از شهرهاي اطراف آمده بودند به 50 هزار نفر هم نميرسيد اين در حالي است كه صدا وسيما از چند روز قبل براي برگزاري اين مراسم تبليغ كرده بود اما در اجتماع روز دوشنبه كه به هواداران اصلاحات اختصاص داشت و عليرغم اينكه اعلام شده بود خاتمي، موسوي و كروبي در آنها شركت نميكنند، بيش از يك ميليون و نيم جمعيت حضور داشتند. يك سند شخصي هم دارم كه بيان ميكنم. يك روز پس از اولين نماز جمعه كه به امامت رهبري اقامه شد، همسر وتعدادي از اقوام من را دستگير كردند كه يكي از آنها دخترآيت الله هاشمي بود. همسرم تعريف ميكند كه در آخرين ساعت آن روز در كپي كه با زندانيان داشتهاند با شجاعت اعلام ميكنند كه به موسوي راي دادهاند اما زنان زندانبان كه حامي احمدينژاد بودند، از بيان راي خود شرم كردند و گفتند كه راي آنها مخفي است. پارادوكس عجيبي بعد از انتخابات پديد آمد يعني جبههاي كه در ظاهر پيروز انتخابات شده بود. در هيچ جمعي حاضر نيست .
وضعیت اصولگرایان به عنوان رقیب سیاسی خود را در این مقطعا چگونه ارزیابی می کنید؟
من فكر ميكنم جريان اصولگرايي امروز يك جريان مظلوم و حتي مظلومتر از اصلاحطلبان شده است. تكليف اصلاح طلبان با خودشان مشخص است اما اصولگرايان تكليف خود را نميدانند. در عين كه دلم براي مظلوميت اصولگرايان ميسوزد اما فكر ميكنم كه حقشان است. آنها فرصت تاريخي را از دست دادهاند كه اين فرصت در بازه زماني پس از انتخابات مجلس هشتم و قبل از انتخابات رياست جمهوري دهم قرار داشت. آنها بايد در اين فرصت تكليف خود را با احمدينژاد مشخص ميكردند يا او را در چارچوب نظام و جبهه اصولگرايي مهار ميكردند و بر سرعقل ميآوردند يا حذف ميكردند. جبهه اصولگرايي متاسفانه در اين فرصت با اقای احمدينژاد مماشات كرد. آنها باید کاری می کردند که يا اقای احمدي نژاد به نظم جبهه اصولگرايي تن ميداد و به مواضع ميانه ميرسيد و از كل ظرفيت اصولگرايي استفاده ميكرد يا بايد حذف ميشد. اين اشتباه تاريخي جبهه اصولگرايي سبب شد احمدينژاد فرصت پيدا كند تا مواضع غلط خود را مستحكم كند.
چرا رقیب این اشتباه را کرد؟
من هم متعجب هستم. آن قدر اين كار از نظر من ضروري و لازم بود كه پيش بيني ميكردم اصولگرايان آن را انجام دهند. نميدانم چرا اين كار را نكردند.نتیجه هم این شده که اكنون احمدينژاد تهاجم به اصولگرايان را آغاز كرده است.
فکر می کنید این فرصت که تاریخی خواندید، دیگر پیش نمی آید؟
اصولگرایان هنوز فرصت دارند. عزت جريان اصولگرايي در مجلس وجود دارد و هنوز احمدينژاد با پول آنها را نخريده است لذا باید از این فرصت استفاده کنند و تكليف خود را با او روشن كنند. اصولگرايي حكم ميكند كه در اين مسير جدي باشند. عليرغم اينكه به توكلي انتقاداتي دارم اما او و مطهري و امثال آنها در مجلس جزو معدود اصولگراياني هستند كه پايبندي خود را به اصول نشان دادند. مماشات با احمدينژاد به هيچ وجه با اصولگرايي سازگار نيست. احمدي نژاد نشان داده كه ولايت فقيه و امثالهم را در خدمت خودش ميخواهد، نه خود را در خدمت اصولگرايي و رهبري و انقلاب. اصولگرايان در گام نخست بايد تكليف خود را با احمدينژاد مشخص كنند. اگراحمدی نژاد، اصولگرا است باید از او بپرسند كه اين چه اوضاعی در کشور است و این چه تیم و انتصابهایی است. بپرسند توكلي، مطهري، باهنر ، ناطق نوری و جامعه روحانيت كجا هستند. تركيب كنوني چه تناسبي با اصولگرايي دارد؟ امروز فضاي سياسي كشور به نحوي است كه اگر در واقع دلسوزان و علاقمند به نظام و انقلاب حاضر نشوند واقعيات را كه ما مثبت ميدانيم را بپذيرند حيات سياسي جامعه به خطر ميافتد. شايد اعتراضات را برخي منفي تلقي كنند اما بايد بدانند كه اين اعتراض نشانه حيات سياسي و زنده بودن نظام و انقلاب و ايران است.
اما برخی هم این اعتراضات را سازمان یافته از سوی خارجی ها می دانند.
آنها يك عده تنگنظر هستند که ميخواهند با هزار و صد وصله ناچسب القا كنند كه اعتراضات حركتي خارج از نظام است.اين اظهارات چه چيزي را به كشور اضافه ميكند؟ اگر ميخواهند بگويند كه پس از 30 سال حاكميت جمهوري اسلامي، بيت امام، مراجع تقليد، فرزندان خانوادههاي انقلابي، فرزندان شهدا و شخصيتهاي موثر سياسي اعم از اصلاحطلب و اصولگرا، آدمهاي بيگانه هستند. بايد از آنها پرسيد كه پس نظام جمهوري اسلامي در اين 30 سال چه كرده است. آيا خروجي نظام سياسي ما اين بود كه جريان خط امام و انقلاب آمريكايي شدهاند؟ آنها همانهايي هستند كه با آمريكا و استعمارگران جنگيدند.
چرا این اعتراضات دامنه دار شد؟
نبايد نسبت به اعتراضها ناشكري كنيم زيرا بخشي از جامعه كه نسبت به يك مساله معترض است و مطالبه خود را به جد پيگيري ميكند به فكر بقاي نظام است و ميخواهد بر پايداري نظام بيفزايد. اگر نظام براي معترضان مهم نبود. آنها به زندگي خود ميرسيدند و نا اميد ميشدند و اگر اين جوهره و هويت در نيروهاي انقلاب بميرد و كژي مسوولان را تحمل كنند، انقلاب مرده و نظام به انتها رسيده است. اگر در ايران افراد موثر و جوانان به امري غير واقعي و يا امري كه تشخيص ميدهند غير واقعي است و انحراف دارد معترض هستند، بايد اين اعتراض را با صداي بلند بگويند.
اما بسیاری از اصلاح طلبان معتقدند در جریان این اعتراضات ضربه های زیادی خوردند اعم از بازداشت دوستانشان.
ديديد كه بازداشت ها، بستن سايتها و روزنامهها، اعترافات ساختگي، پيدا كردن انسانهاي بيمار يا داراي ضعف شخصيتي براي اعترافگيري نميتواند مانع از ادامه اعتراضات جرياني شود كه براي آنچه حق ميداند اعتراض ميكند.اظهارات يك فرمانده كه منصوب حكومت است،در دفاع از حكومت چه ارزشي دارد آنها متوجه نيستند كه دفاع فرمانده سپاه از نظام، هيچ كمكي به نظام نميكند و مانند اين است كه فرمانده ارتش آمريكا در زمان بوش از او و حكومتش حمايت كند. اينها حقوق ميگيرند تا حمايت و دفاع كنند اما چه مسالهاي از مردم حل ميشود؟
درشتگويي به معترضان و اظهارات عصبي چه مسالهاي را حل ميكند؟ سايتها و روزنامههاي ما را بستند و گفتند ساكت باشيم. فرض كنيد ما سكوت كرديم پس چه كسي بايد ازنظام دفاع كند.
مگر شما زمانی با همبن سپاه که اکنون به نقد آن میپردازید، رابطه دوستانه و نزدیک نداشتید؟
من در تمام مراحل شكلگيري و توسعه سپاه بودم. من معتقدم سپاه بدون مردم پودر ميشود سپاه را بچههاي مردم ساختند كه اگر نبودند، سپاهي هم نبود بچههايي كه جان بر كف به كردستان و غرب رفتند، سپاه را ساختند. توصيه ميكنم به گلزار شهدا برويد و ببينيد كه آيا تركيب شهدا، سياسي و جناحي است و يا فرماندههان جناحي و سياسي بودند؟ سپاه به داشتن توپ و تانك و اسلحه كه سپاه نيست. سپاه به پشتوانه مردم سپاه است، همانطور كه نظام به پشتوانه مردم نظام است.
اما بسیاری معتقدند که سپاه با اقتدار فضای کشور در پس از انتخابات را آرام کرد.
دوستان بايد بپذيرند كه حتي نيمي از مردم از اين رفتارها راضي نيستند؛ سپاه زماني ميتواند از مردم و كشور دفاع كند كه محبوب باشد. قدرت اقتصادي، داشتن سلاح و سرباز ابزاري نيست كه بتواند سپاه را مقتدر كند. اقتدار سپاه با تعامل با مردم، محبت به مردم، خدمت به آنها و دفاع از نظام افزايش مييابد.
از این بحث خارج شویم. مقام معظم رهبری بارها از دولت احمدی نژاد حمایت کرده اند. آیا این دولت توانسته پاسخ محبتهای رهبری و مراجع را بدهد؟
زماني عبدالله نوري در معرض استيضاح بود و از او پرسيدند كه آيا ولايت فقيه را قبول دارد يا خير؟ نوري شرح مبسوطي ارايه داد و عنوان كرد احكام زيادي از امام خميني (ره) و آیت الله خامنهاي دريافت كرده است. ظريفي به نوري گفت:اين احكام نشان ميدهد ولايت فقيه، شما را قبول داشته است، شما چه كرديد. اكنون نيز ولايت فقيه، سپاه و نظام براي احمدينژاد هزينه كرده اند اما احمدينژاد در كجا براي آنها هزينه كرده است. آيا اين عملكرد بيادبي نيست. رهبري سخاوتمندانه از دولت او حمايت ميكند. دولت در كجا از رهبري حمايت كرده است؟ مشكل اين است كه سرمايه بزرگي از كشور و انقلاب براي بخشي هزينه ميشود كه لايق اين محبت و خدمت نيست. قرابت احمدينژاد و تيم او با انقلاب و نظام به هيچوجه امرثابت شدهاي نيست.
(چهره مرعشی پس از این جملات برافروخته شد)چرا این قدر عصبانی می شوید؟
من به عنوان حسين مرعشي و يك نيروي انقلابي نميتوانم پاسخ یک سوال را دریابم و بارها از دوستان اصلاحطلب و اصولگرا هم سوال كردهام كه چرا اين همه سرمايه انقلاب براي فرد و گروهي هزينه ميشود كه قرابت آنها به انقلاب ثابت نشده است. هزينه بيش از حد سرمايههاي انقلاب براي جريان بيريشه، مشكوك و مرموز همه را عصيان كرده است. همه چيز را دارند وارونه جلوه میدهند. آیااین ارزش است؟ امانتداري، صداقت اين است كه در كشوري با حضور 3 هزار استاد اقتصاد، سازمان مديريت سابق و نظارت و برنامهريزي فعلي به يك ليسانسه حقوق داده شود؟ آيا اين دولت سرآمد كارشناسي و تخصص كشور است؟ اين نوع هزينه كردن از ارش ها مردم را عصباني كرده است. حتي من اصلاحطلب كه متهم به عدم پايبندي به ارزشها هستم هم طاقتم طاق شده است.
این روزها تاکید بر همگرایی، نقل هر مجلس سیاسی است. نظر شما چیست؟
به طور كلي اگر جريان سياسي كشور را تكاملي فرض كنيم بايد مسيرمان چه در كلان و چه در جبهههاي سياسي اصولگرايي و اصلاحطلبي، همگرايي باشد و هر روز نيروي جديد اضافه كنيم. اگر جريان حاكم جريان واگراي امروز باشد، همه را حذف و از قطار انقلاب پياده ميکند اما اين آدمهاي معتقد به انقلاب و نظام خانهنشين نميشوند و جبهه معارضين نظام را تقويت ميكنند. در اين صورت اكثر نيروهاي سياسي از قطار خارج و حذف ميشوند و قطار انقلاب به ناچار خالي از فرزندان خود خواهد شد.
حساب اصلاح طلبان به عنوان منتقدان جدی دولت جداست اما برخی اصولگرایان هم اکنون این نگرانی را دارند که به تدریج در حال کمرنگ شدن هستند.آیا این نگرانی رقیب را صحیح می دانید؟
همانطور که گفتید احمدي نژاد الان مساله اصلاحطلبان را ندارد و ميخواهد اصولگرايان را حذف كند و مشغول اين كار است. مانند حذف باهنر، لاريجاني و ... اين فضا معلول فضاي واگرايي در سياست ايران است و با حذف اصولگرايان هم ختم نميشود یعنی در بين نزديكان احمدينژاد هم اين بحث ادامه مييابد مثلا مشاعي در يك طرف و ثمره هاشمي در طرف مقابل قرار ميگيرد و يكي بايد حذف شود.
در نهایت نتیجه آنچه واگرایی می نامید چه خواهد شد؟
نتيجه واگرايي واضح است. مثال میزنم تا بهتر درک شود. قرار بود در نمازجمعه از مرحوم آیت الله طالقانی به جایی برسیم که این جایگاه را امام زمان تحویل بگیرد اما اکنون شاهد هستید که آیت الله صدیقی که برای ایشان احترام خاصی قائل هستم به نمازجمعه می آید یا در بحث معاون اولی هم از دکتر حبيبي به رحيمي رسيدند كه تفاوت معناداري ميان آنها وجود دارد.وزارت ارشاد هم از سيد محمد خاتمي به سيد محمد حسيني رسيد و ميراث فرهنگي را كه دكتر صحت در ابتدا عهدهدار آن بود را به بقايي داديم. اين روند واگرايي، روندي قهقهرايي و سقوط است. اين سیر واگرايي سيري نيست كه با حذف خاتمي، موسوي، ناطق نوري تمام شود.
برای توقف این روند که به آن معترض هستید، چه باید کرد؟
بايد اين روند تخريبي را به روند سازنده تبديل كرد و در روند سازنده هر روز بهتر از ديروز كشور را به جلو ببريم. مجلس ما بايد پر از نخبگان و سياسيون با تجربه باشد و نهادهای دیگر هم ارتقا یابند. جبهه اصولگرايي و اصلاحطلبي هم قوی تر و منسجمتر از ديروز باشند.
جریان اصلاحات در پیش از انتخابات وضعیت خوبی نداشت و احساس می شد به نوعی بازسازی احتیاج دارد.این بازسازی را چگونه انجام می دهید؟
بخشی از جريان اصولگرايي كه اکنون منتقد است به علاوه اكثريت نخبگان كشور که آنها هم جزو منتقدان شدهاند و متفكران حوزه دانشگاه که به جرگه منتقدان پيوستهاند را به عنوان ذخایر جریان اصلاحات می دانیم. لذا جبهه اصلاحات كه سردمدار انتقاد از دولت كنوني است با توجه به این ذخيره نيروي انساني به بازسازي خود ميپردازد. باید توجه داشت که روند كلي كشور اين جريان را در مسير اصلاح قرار نداده است.
چرا امروز برخی بزرگان که قبلا حامی دولت بوده اند، سکوت کرده اند؟
امروز خطري فضاي سياسي را تهديد ميكند كه دوستان توجهي به آن نميكنند و ميپرسند كه چرا آقاي هاشمي و ديگران دفاع نميكنند. اين در حالي است كه وضعيت را به جايي رساندهاند كه دفاع هر كس و هر شخصيت از اين عملكرد، او را نابود ميكند و نابود شدن افرادي مانند هاشمي در كشور، موجب ميشود كه رهبري اعتراضها به خارجيان سپرده شود. نبايد به عنوان دوستداران ايران و نظام و فرزندان امام اجازه دهيم كه رهبري اين جريان معترض وسيع سياسي و اجتماعي به خارج منتقل شود. تمام آنچه كه رخ ميدهد بر خلاف شعار مقابله با خارجيها است، زيرا بدرفتاري با داخليها به نفع خارجيها است. امروز موقعيت ما در سطح منطقه به گونهاي است كه بهترين فرصت را براي پيشرفت و استحكام موقعيت در منطقه خاورميانه و جهاني است. آنچه ما را زمينگير كرده غير از بيتدبيري در سياست خارجي، بيتدبيري در برخورد نيروهاي سياسي و اجتماعي داخلي است. اگر تعامل در داخل برقرار بود و همكاري فراجناحي داشتيم ميتوانستيم امتيازات زيادي براي كشورمان بگيريم. متاسفانه به جاي حل مساله داريم اين مسائل را بغرنجتر ميكنيم. مادامي كه نيروي معترض داخلي متكي به ميرحسين موسوي باشند و مردم به خطبههاي آقاي هاشمي اعتماد داشته باشند.
مسايل در خانواده انقلاب قابل حل وفصل است. اما اگر اعتماد به موسوي و هاشمي را بگيريد يا آنها را حذف كنيد بسته آماده سياسي را در اختيار هدايتگران خارج از كشور قرار ميدهيد.
شما که به این صراحت از جریان موجود انتقاد میکنید، چه برنامه ای برای آینده دارید؟
ما ميايستيم و اجازه نميدهيم که جريانات بيريشه دمار از روزگار كشور ايران و نظام جمهوري دربياورند. از كوره هم در نميرويم. ما مدافع نظام در كشور هستيم و ابزارمان، مقاومت در برابر بيتدبيري، خشونت و سياستهاي غلط است.هركس در برابر اراده ملت بايستد شكست ميخورد.
در جریان اصولگرایی و در داخل حاکمیت شاهد حرکتهایی برای ایجادآرامش هستیم.این تحرکات را چگونه ارزیابی می کنید؟
درست است. در جریان اصولگرایی حاكميت هم رگههايي از خردورزي ديده ميشود كه متوجه واقعيات و عمق بحران هستند و در مقابل جبههاي قرار دارند كه نابخرادانه برخورد ميكنند. در دوران جنگ هم با اين مساله مواجه بوديم. تحليلگران واقعي ميگفتند كه امكان پيروزي نظامي نداريم اما عدهاي ميگفتند با يك عمليات ارتش بعث را ميشكنيم. روزي كه صدام، فاو را گرفت، گروه دوم متوجه شد که تهديدها جدي است. اکنون نیز همانطور است یعنی هنوز بخشي از نيروها متوجه حجم مشكل نشدهاند، اميدوارم كه رگههايي از خردورزي كه در حاكميت است، بتوانند افراد نابخرد را كه هميشه براي كشور مسالهساز هستند را از عرصه تصميمگيري حذف كنند؟ رگههايي از حاكميت اكنون در حركت به سمت اصلاح هستند و به گفت وگو فكر ميكنند و گفتوگوي انتقادي را آغاز كردهاند. يك عده هستند كه آغاز اين گفتوگوها را با پيشنهاد صدام براي صلح مقايسه ميكنند اما يادشان رفت كه بالاخره پيشنهادات صلح براي صدام را پذيرفتيم.
راهکار شما برای پایان اعتراضات و بازگشت کشور به آرامش چیست؟
بايد تمام تخلفات انتخابات و صلاحيتهاي احمدينژاد توسط مراجع صالحه مورد رسيدگي قرار گيرد. زيرا ما در صلاحيت احمدينچاد ترديد جدي داريم و بايد به اين ترديدها رسيدگي شود. نبايد احمدينژاد را به عنوان رييس جمهور از قانون معاف بدانيم.
به عنوان یکی از نزدیکان آقای هاشمی، در یک جمله راهکار اقای هاشمی برای برون رفت کشور ار وضعیت فعلی را بگویید.
اقای هاشمي بر اين اصل كه بايد گفتوگوها آغاز شود و به جاي متهم كردن يكديگر به ارتباط داشتن با خارج و راهاندازي انقلاب ومخملی به گفتگو رسید ، تاکید دارد. ایشان معتقدند که بايد با گفتگو به راه حل رسيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر