۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

این سه گزارش را یکی از دوستانم فرستاده.

جمعه ۶ نوامبر ۲۰۰۹
گزارش از ۱۳ آبان - ۶
این سه گزارش را یکی از دوستانم فرستاده.

ساعت 9:30 میدان ونک بودم. مردم سبز پوش زیادی در ایستگاه اتوبوس قرار گذاشته بودند که به ولیعصر بروند. در اتوبوس هم خانم ها شعار می دادند و در مسیر ونک تا ولیعصر که نیروهای ضد شورش مستقر بودند التهاب شعارها را بیشتر می کرد. به میدان ولیعصر رسیدیم و از کوچه های فرعی به سمت هفت تیر رفتیم. سیل جمعیت هم از جاهای دیگر به همین صورت بود. تا به سر حافظ
رسیدیم. که ناگهان مردم شروع به الله اکبر گفتن کردند. بلافاصله نیروهای سرکوب به سمت ما آمدند و برای ایجاد رعب و وحشت با باتوم به سپرهایشان میکوبیدند. در این حالت جمعیت ساکت بود ولی سمت دیگر خیابان که پلیسها نبودند شعار می دادند. پلیس ها به آن سمت رفتند و ان طرف ساکت شد و سمت ما شعار داد. در این وضعیت یکی ازپلیس ها آمد و با باتوم روی کاپوت یکی از ماشینها کوبید. خلاصه هر کاری کردیم نتوانستیم جلوتر برویم. یک تاکسی گرفتیم و از حافظ به سمت پایین رفتیم. از آن جا به طالقانی و بعد هم قرنی و ایرانشهر. نکته ای که خیلی بارز بود تجمیع تمام نیروهای سرکوب در ایرانشهر بود. به نظرم سه گروه برای سرکوب در آن جا بود. یک دسته بسیج مساجد و مدرسه ها بود که خیلی جوان بودند. گروه دوم بسیج ادارات بودند و گروه سوم شباهت زیادی با کارگرهای روزمزد خیابانی داشتند که برای این کار استخدام شده بودند. سرتاسر ایرانشهر و پارک هنرمندان در تسخیر این گروه
ها بود که حالت آماده باش داشتند. خلاصه ما به کریمخان رسیدیم و حداکثر تا سر خردمند توانستیم جلو برویم. از آن جا دیگر پیاده رو را بسته بودند و کسی اجازه رفتن نداشت. اگر هم میخواستی بروی با باتوم نواخته می شدی. ما دوباره به سمت غرب رفتیم و در مسیر شعار می دادیم. هر بار که شعار می دادیم نیروهای سرکوب با سوت زدن به هم خبر می دادند که باید کجا بیایند و وقتی می رسیدند می زدند.

به نظرم یادگیری این برنامه این بود که هر وقت دیدیم این گونه قصد سرکوب دارند، راهپیمایی سکوت داشته باشیم تا بتوانیم تجمع کنیم و مانند برنامه های 25 خرداد فقط راه برویم وجمعیت خود را به رخ بکشیم.

گزارش دوم

یکی از دوستان که در یک دبیرستان در سعادت آباد مشغول است می گفت در مراسم 13 آبان که در مدرسه برگزار شده است، یکی از معلمها شروع به شعار دادن کرده و از دانش آموزان خواست تا شعار بدهند. هر بار که مرگ بر امریکا می گفته جواب دانش آموزان مرگ بر روسیه بوده است و بعد از 10 بار شعار و جواب، دانش آموزان همگی مرگ بر دیکتاتور گفته اند. طوری شده است که مدیر مدرسه زود آمده و مراسم را تعطیل کرده.


گزارش سوم

به نقل از یک دوست دیگرم که در میدان هفت تیر بوده است: ما با مترو از جنوب تهران به سمت هفت تیر امدیم. ساعت 10:15 بود که مترو در هفت تیر ایستاد. به محض پیاده شدن از مترو جمعیت شروع به شعار مرگ بر دیکتاتور کرد. تعدادی پلیس آمدند ولی نتوانستند جمعیت را کنترل کنند. تعداد زیاد بود و پلیس ها می ترسیدند که در محوطه مترو کاری بکنند. جمعیت شعارگویان به سمت درب خروجی می رفت که دو نفر اول که در حال خروج بودند دستگیر شدند و جمعیت خود به خود ساکت شد. در میدان هفت تیر یک
نیسان که آن بلندگو بود و یک اخوند با حدود 100 نفر طرفدار در حال سخنرانی بود و از مردم می خواست که به دامن ولایت برگردند. و مردم هم دائما او را هو می کردند. دست آخر یک حدیث از پیامبر گفت که هو کردن مردم را بیشتر کرد. می گفت در زمان پیامبر اسلام مردم از وی خواستند بگویند چگونه می توان فهمید که فرزند آن ها حلال زاده است یا حرام زاده و پاسخ او این بوده که بچه را به علی (ع) نشان دهند اگر مهر علی در دل بچه جای گرفت او حلال زاده است در غیر این صورت بچه حرامزاده بوده! و بعد هم تشبیه کرده کسانی که مهر سید علی زمان را در دل ندارند حتما حلال زاده نیستند!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر