حتا اگر بسیجی بودم! ـ۶۵ کلیک
artahermes.wordpress.comبه شکل اتفاقی صحبت های احمدی نژاد را شنیدم و با این که هیچ توقعی از او ندارم باز هم از خجالت سرخ شدم که این چه طرز حرف زدن است. هر کس، هر آدمی که فقط یک پله بالا می رود سعی می کند طرز لباس پوشیدنش، نوع راه رفتنش و از همه مهم تر گونه ی سخن گفتنش را تغییر دهد تا دست کم اطرافیانش بتوانند او را، و جایگاه جدید او را بپذیرند. ولی احمدی نژاد مدام در حال پایین رفتن است درست مانند دلقکی که کسی دیگر به او نمی خندد و او ناچار می شود به حرکات رکیک روی بیاورد و به عنوان شاهکار همچون یکی از دلقک های ناصر الدین شاه از دستیارانش بخواهد بر آلتش طنابی ببندند و او را در حالی که بر آب نشسته است از دو طرف رود تکان بدهند و او با هر تکان خوردن بادی از خود رها کند تا شاید شاه به نشاط آید. متاسفانه کار احمدی نژاد از باد در دادن نیز گذشته است و آن کاری را می کند که بویش نیز نفس از من می گیرد. به خودم می گویم فرض کن قاتل هستی… فرض کن بسیجی هستی… فرض کن دژخیم هستی… فرض کن مواجب بگیر هستی… آخر نباید به خودت بگویی حیف من نیست که به خاطر این دلقک بی ارزش آدم بکشم؟ (لینک جایگزین در بخش نظرات)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر