۱۳۸۹ تیر ۸, سهشنبه
۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه
چگونه فرد ناشناسی که به ما ایمیل داده است را شناسایی کنیم؟
چگونه فرد ناشناسی که به ما ایمیل داده است را شناسایی کنیم؟
گاهی ایمیلهایی به ما میرسد که فرستنده آن را نمیشناسیم؛ یعنی فرد ناشناسی، به هر طریق، آدرس ایمیل ما را پیدا کرده و با ما تماس گرفته است. قبل از اینکه به این گونه ایمیلها جواب بدهیم، میتوانیم ظرف چند دقیقه تحقیقات کوچکی انجام دهیم و اندکی اطلاعات دربارهی این ناشناس پیدا کنیم تا بهتر بتوانیم به ایمیل او پاسخ بدهیم (یا ندهیم).
قطعاً اولین راهی که به ذهن همهی ما میرسد آن است که از خود او بپرسیم که کیست. البته این کار باعث میشود اطلاعات بیشتری از خودمان در اختیار این فرد ناشناس بگذاریم که شاید (بسته به محتوای پیام این فرد ناشناس) چندان کار معقولی نباشد. اما غیر از این روش، چه روشهای دیگری وجود دارد؟
روش اول: جستجوی ایمیل فرستنده در موتور جستجوی گوگل
جستجوی ایمیل فرستنده در گوگل میتواند ما را به وبسایت یا وبلاگ این شخص یا انجمنهایی که او در آنها پیام میگذارد برساند.
روش دوم: جستجوی ایمیل فرستنده در فیسبوک (Facebook)
فیسبوک تعداد زیادی کاربر در سراسر جهان دارد و احتمال اینکه فرد ناشناس ما هم عضو فیسبوک باشد زیاد است. فیسبوک بر خلاف شبکههای اجتماعی دیگر، اجازهی جستجوی ایمیل اعضای خود را به همه میدهد. کافی است به صفحهی جستجو در فیسبوک رفته و ایمیل فرستنده را در آنجا جستجو کنید.
اگر شخص مورد نظر در فیسبوک عضو باشد، عکس و نام واقعی او و (در صورتی که تنظیمات امنیتی خود را به خوبی انجام نداده باشد) اطلاعات بیشتری نظیر جنسیت، محل کار، محل تحصیل، اسامی دوستان و… را نیز مشاهده خواهید کرد.
اگر این اطلاعات هم هنوز برایتان کافی نیست، میتوانید عکس او را روی کامپیوتر خود ذخیره کرده و با استفاده از موتور جستجوی معکوس تصاویر (که در مطلبی با عنوان «موتور جستجوی معکوس تصاویر» راجع به آن صحبت کردیم) به جستجوی عکس او بپردازید تا سایتهای دیگری که این فرد از عکس خود در آنها استفاده کرده است را کشف کنید و اطلاعات بیشتری راجع به او به دست آورید.
روش سوم: جستجوی یکجا در بیش از ۳۴۰ شبکهی اجتماعی دیگر
همانطور که در روش دوم گفتیم، اکثر شبکههای اجتماعی (به غیر از فیسبوک)، اجازهی جستجوی ایمیل اشخاص را نمیدهند. اما خیلی از افراد، نام کاربری ایمیل خود را بعنوان نام کاربری در سایتهای مختلف مورد استفاده قرار میدهند. بنابراین اگر آدرس فرد ناشناس ما tafreevar@xyz.com باشد، میتوانیم امیدوار باشیم که او نام کاربری tafreevar را در شبکههای اجتماعی مختلف برای خود برگزیده باشد. البته این یک احتمال است ولی اگر میشد این نام کاربری را در شبکههای اجتماعی مختلف جستجو کرد شاید به اطلاعات بیشتری هم میرسیدیم.
شبکههای اجتماعی زیادی وجود دارند و جستجو در تکتک آنها زمان زیادی را میطلبد ولی سرویسی به نام Knowem وجود دارد که میتوانید با استفاده از آن، هر نام کاربری دلخواهی را در بیش از ۳۴۰ شبکهی اجتماعی جستجو نمایید.
کافی است نام کاربری فرد ناشناس را در جعبه متنی مربوطه وارد کرده و Enter را بزنید و مدتی صبر کنید. با این کار به صفحهی جدیدی خواهید رفت که بیش از ۳۴۰ شبکه اجتماعی در آن فهرست شدهاند و جلوی هر یک از این شبکهها، یا کلمهی Available آمده است که نشان میدهد نام کاربری مربوطه در آن شبکه وجود ندارد و یا کلمهی Available به صورت خطخورده نمایش داده میشود که نشان میدهد شخص مربوطه در آن شبکه عضو است. البته باید مقداری صبر کنید تا تمامی شبکهها جستجو شده و نمایش داده شوند.
حالا میتوانید به سایت شبکهی اجتماعی مربوطه رفته و صفحهی مربوط به آن شخص را پیدا کرده و اطلاعاتی که او راجع به خود در آنجا قرار داده است را مشاهده نمایید (که البته بستگی به تنظیمات امنیتی شبکه اجتماعی مربوطه دارد).
سرویس دیگری به نام UD هم هست که کار مشابهی انجام میدهد. برتری آن به Knowem در آن است که اجازهی کلیک مستقیم بر روی حساب شخص یافتهشده در شبکهی اجتماعی مربوطه را هم میدهد. البته تعداد شبکههای اجتماعی تحت پوشش این سایت خیلی کمتر از Knowem میباشد.
روش چهارم: سرویسهای جستجوی اشخاص
سرویسهای جستجوی اشخاص از قبیل Pipl یا Spokeo، ایمیل شخص مورد نظر را از شما دریافت کرده و با جستجو در پایگاه اطلاعاتی خود، سایر اطلاعات شخص مورد نظر را در صورت وجود برای شما نمایش میدهند. این سرویسها پایگاه اطلاعاتی بزرگی داشته و حتی شبکههای اجتماعی را نیز مورد جستجو قرار میدهند.
نتیجهگیری بسیار مهم (حتماً تا آخر بخوانید):
۱- اگر بعنوان فردی ناشناس به کسی ایمیل میدهید، خود را معرفی کنید تا گیرنده مجبور نشود تمام اطلاعات شخصی و غیرشخصی شما را از دل اینترنت بیرون بکشد.
۲- اگر ناچارید ایمیل ناشناس بدهید، از سرویسهای ایمیل موقت استفاده کنید (پست مربوطه: «چگونه ایمیل اصلی خود را به هر سایتی ندهیم؟ با ایمیلهای یکبار مصرف»).
۳- اگر میخواهید روشهای بالا روی شما پیاده نشود، اکیداً توصیه میکنم تنظیمات مربوط به حریم شخصی خود در شبکههای اجتماعی که عضو آنها هستید و بویژه فیسبوک را به درستی تنظیم کنید (پست مربوطه: «سه ابزار مفید برای بررسی کیفیت حریم شخصی در فیسبوک»).
۴- ایمیل شما کلید دسترسی افراد به شماست. آن را به افرادی که نمیشناسید ندهید. اگر دادید، تمام یا بخش بزرگی از اطلاعات شخصی خود را به او دادهاید. اگر ناچارید ایمیل خود را به غریبهها بدهید، از سرویسهای ایمیل موقت استفاده کنید (پست مربوطه: «چگونه ایمیل اصلی خود را به هر سایتی ندهیم؟ با ایمیلهای یکبار مصرف»).
۵- تفریحوار دوست و آشنای شماست و ایمیل شما را در اختیار اشخاص ثالث قرار نمیدهد.
مطالب خواندني مرتبط:
- سه ابزار مفید برای بررسی کیفیت حریم شخصی در فیسبوک
- چگونه ايميلهاي آشنايان خود در فيسبوك را يكجا دانلود كنيم؟
- چگونه از دزدیده شدن رمز عبور خود جلوگیری کنیم؟
- چگونه هر مرورگر دلخواهی را در «حالت محرمانه» باز کنیم؟
- چطور بفهميم ايميلي كه فرستادهايم توسط گيرنده باز شده است يا نه؟
- چگونه ميتوانيم چندين رمز عبور قوي و بهيادماندني داشته باشيم؟
- چگونه ايميل اصلي خود را به هر سايتي ندهيم؟ با ايميلهاي يكبار مصرف!
- معرفي سايت Password Meter: رمز عبور شما چقدر قوي است؟
- دسترسي به GMail در شرايط نامساعد
۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه
سدی که هزاران ترک برداشته...
۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه
نامه ای به امیر مومنان علی بن ابی طالب (ع)
شنبه 29 خرداد 1389
سلام یا علی!
ازاینکه بعد از سالهای سال اینگونه با شما سخن میگویم معذرت میخواهم.اما میدانم شما انسانی هستید که هیچگاه شان و مقامتان مانع از آن نمی شود دوستداران شما بتوانند لختی بخش کوچکی از آنچه در دل دارند بی پیرایه و بدون تکلف در میان بگذارند و از شما طلب راهنمایی کنند.
از هنگام کودکی با شما آشنا شدم در آن شبهای رمضان که پدرم دست مرا می گرفت و به مسجد اردبیلی ها در محله ی حق شناس می رفتیم و پای روضه آقای ترابی معروف به غلام قنبر می نشستیم. روضه ی شما را با اشعاری پرمحتوا به قدری با سوز میخواند که با اینکه خردسال بودم و خجالت می کشیدم گریه کنم اما بغض چنان گلویم را می فشرد که بی اختیاراشک در چشمانم حلقه میزد . روضه اش اشک سنگ را در میاورد چه رسد به کودکی چو من ! صدایم در نمی آمد فقط درفضای ذهنم فکر می کردم شما مگر چه کسی هستید که مسجد اینگونه برای شما عزاداری می کند.
کم کم که بزرگ شدم و مدرسه رفتم (ابتدایی در مدرسه ی اسفندیار و متوسطه در دبیرستان ذوقی) درسر کلاس درس انشا بعضا معلمینی حاضر می شدند که فرصت خوبی برای گفت و گو و نوشتن و خواندن درباره ی مظالم روزگار پیش می آمد.هر جا که سخن از ظلم و فقرو بیچاره گی و بی عدالتی بود نام شما به عنوان شخصی که در این راه اسوه و طراز مکتب بود و عمر خود را به همین گونه سپری کرد و در محراب نیایش از پای در آمد مطرح بود.شما سوژه ی انشاهای من بودی و الهام بخش تفکراتم که با ستمگری چه باید بکنیم و چگونه درس اخلاق و زندگی از شما بیاموزیم. نام و شخصیت شما مساوی بود با جوانمردی و تصویرگر زیبائی عدالت در ذهن بسیط کودکی ام که از قعر طبقه فرو دست جامعه و چون گیاهی ضعیف با جان سختی می رویید.در ایام و عنفوان نوجوانی و جوانی و بالاخره در ایام دانشجوئی در سال 1355 تصویر ذهنی ام از شما و عصر انقلاب و کشاکش حوادث پی در پی و شورانگیز آن روزگار غریب در پای درس معلمینی چون شریعتی کاملترو پرمعنا تر می گشت .چنین دانستم جریان اجتماعی که در پی رژیم قبلی و با الهام از روش حکومتی شخصیت طراز اسلام همچون شما شکل می گیرد دیگر هیچ جای نگرانی برای حیات آزادی و آگاهی بخشی نیست و دیگر به ساحل نجات رسیده ایم...
آن حال و هوای خوش بینانه ی 34 سال پیش را که با اکنون مقایسه می کنم متحیر می مانم که چرا ترجمه آن همه احوالات روحانی و آ ن همه آرمانهای بلند چنین شده است و چرا اینک مصادیق عدالت و ملاک شناخت ما از آدمها اینگونه وارونه رقم خورده است.
روز 14 خرداد امسال شنیدم که طلحه و زبیر ما شده اند آقای موسوی و خاتمی و کروبی و صحبت های آقای حسن خمینی با بی ادبی مشتی رجاله مواجه می شود!نمی دانم شما از شنیدن این مشابهت سازیها چه حالی می شوید ؟ نه ! معذرت می خواهم شما خیلی خوب با این مسائل آشنا هستید و تلخی آن را چشیده اید.چه در غربت 25 ساله تان که کسی جواب سلام شما را هم نمی داد وچه آن هنگام که در بستر مرگ افتادید در شامات می گفتند مگر علی نماز هم می خوانده که در مسجد کوفه ضربت خورده! حتی آن هنگام که مدتی قدرت سیاسی را به دست گرفتید اوضاع همینگونه بود.سماحت شما در برخورد با مخالفانتان در تاریخ زبانزد است و همین روش شما مایه آسودگی خاطر من و امثال من بود که در اوایل خیالمان از بیدار شدن دیو استبداد راحت بود. مخالفان شما مادام که دست به سلاح نبردند و دست به خون مردم عوامل حکومت شما نیالودند حرکتی نکردید و جیره شان از خزانه ی دولت شما قطع نگردید چقدر رنج و زحمت متحمل شدید تا شاید از راه صلح درآیند.این رسم جوانمردی و بزرگی شما بود که برای رسیدن به قدرت و یا حفظ آن راه و رسم معاویه را به کار نبستید.نه آن رو که نمی توانستید نه !چیزی مانع شما می شد همان چیزی که مانع فرزند برادر شما جناب مسلم شد تا در منزل هانی بن عروه در کوفه به غفلت بر خصم نتازد . با اینکه این امتناع او عاقبتی همچون سقوط کوفه و قتل فرزند شما و اسارت خاندان او را در پی داشت .آری شما پایه گذار روشی در حکومت داری و مبارزه هستید که درسهایش تمام شدنی نیست و آموختن و به کار بستن آن برای فرزندان زمانه پس از شما بسیار راهگشا و البته بسیار دشوار اگر نگوییم محال است مگر آنانکه جانشان به کرسی قدرت وابسته نباشد و در نفس خویش میل به قدرت و تکبر ناشی از آن را شریک خداوند قرار نداده باشند .
یا علی!
امروز ما گرفتار فتنه ای هستیم که از منظر آن می توانیم گوشه ای از مرارت های شما را درک کنیم؛روزگار حقیر با آدم های بزرگ چه می کند! و آدمهای دون صفت و حریص با نقاب دین خواهی چگونه سراسیمه از پلکان قدرت به بالا می خزند و با تمسک به هر وسیله در جایی قرار می گیرند که طناب دار بزرگان و پیروان راستین شما در آن تعبیه شده... آری حالا می فهمم تلخی هر لحظه از احوال شما در مواجهه با این جماعت از زخم شمشیری که چشیدید تلخ تر و گرانتر است.
امروز انسانهایی که می دانم ذره ای سودا و عقده حکومت و قدرت و ثروت و عنوان اجتماعی ندارند، گرفتار وضعی هستند که شما یقیناً از آن اطلاع دارید.تشنگان به خونشان یکروز مشابهت سازی می کنند که خودشان در جایگاه و شان شما هستند و بلایی که بر سر طلحه و زبیر آمد ، بر منتقدان فرو خواهند آورد. یک روز هم تصور می کنند در جایگاه فرزند شما حسین هستند و این انسانهای بی ادعا در صف شمر و یزید . بالاخره معلوم نمی شود منتقدان این جماعت حق به جانب طلحه و زبیرند (در مقام اقلیت و مخالف حکومت) یا یزید (در مقام اکثریت و دولت)!
به هر حال ما دچار این تناقض و وارونگی تلخ و مسخره هستیم .اما چیزی که مرا بیشتر آزار می دهد این است که نگاه های دیگران به این شرایط و قائله چه خواهد بود.اگر حرف حکومت را باور کنند کافی است در گوشه ای از کارنامه حکومتی که خود را به شما منتسب می کند عنایت فرمایید.آیا در حکومت شما مدارک تقلبی ثروت های بادآورده انحصارات اقتصادی در چنگال برخی سران کشورو قشون وجود داشت؟آیا در حکومت شما کهریزک وجود داشت؟پاسخ نامه های مسالمت جویانه مخالفان را چگونه می دادید؟نگارنده آنها را به حبس می کشاندید؟با وجود آنکه حکومت شما حقی بود که از جانب خداوند به شما عطا شده بود آیا در برابر مردم و سوالات آنها چهره در هم می کشیدید؟آیا مخالفان شما حق بیان عقاید نداشتند؟ آیا اینگونه نبود که در وسط خطبه های شما بی ادبی میکردند و سخن شما نا تمام می ماند اما با بزرگواری خم به ابرو نمی آوردید؟ آیا این گونه بود؟ شما این گونه رفتار میکردید؟!والله ما هکذا الظن و ما اخبرنا بذالک...
یا علی!
دلم گرفته نه بخاطر اینکه اکنون چرا اینگونه شده بلکه بیشتر بخاطر اینکه رنج های شما را اکنون بهتر می فهمم .از اینکه اکنون با نشان و سیره و شخصیت شما این بار تحت لوای تبعیت روش حکومتی شان از شما اینگونه رفتار می کنند و ممکن است عده ای از جوانان کم اطلاع با این مشابهت سازی های وارونه نسبت به شما دچار تردید شوند و معنای عدالت را اینگونه دریافت نمایند و امیدشان به کارگشایی دین بی فروغ شود من معذرت میخواهم از شما...
یا علی سخن را کوتاه میکنم چون بیش از این گفتنم نمی آید چون هر چه بگویم حق کلام ادا نمی شود . در حالی که شما بهتر به حال و روز و زمانه ی ما آگاه هستید چون ترجمه کامل علم و پرهیزگاری و عشق و مبارزه هستی و می دانی منشا بیماری که گرفتارش هستیم چیست. پس راه و درمان را به روی ما بگشا تا بیش از این چهره دین را کدر نکنیم.
التماس دعا
نامه تند دکترسروش به آیتالله خامنهای2
دکتر عبدالکریم سروش در نامهای که امروز منتشر شد، آیتالله خامنهای را به خاطر سخنرانیاش در ۱۴ خرداد اخیر سرزنش کرد و آنرا خطابهای پرخطا خواند. سروش، «خود علی خوانی» رهبر جمهوری اسلامی را که خود را در «محاصره دشمنان» میبیند را کج خیالی و قیاس باطل عنوان کرده است و مینویسد که «مالیخولیای دشمن ستیزی» رهبری قوت بیشتر یافته است.
متن این نامه به شرح زیر است:
فتور در قوه ناطقه( و عاقله؟)
آن قوٌت جوانی وان صورت بهشتی ای بیخرد تر از من، از دست چون بهشتی؟
تا صورتت نیکو بود افعال زشت کردی پس فعل را نیکو کن اکنون که زشت گشتی
آقای خامنهای
نطق چهاردهم خرداد هزار و سیصدو هشتاد و نه شما را همه شنیدیم. خطابهای پر خطا بود. لغزشهای ذهنیو زبانی در آن موج میزد. نشان از فتور در قوه ناطقه داشت. خطیب زبر دست ما که در دوران سیساله پس از انقلاب به چالاکی از همه سخنوران پیشیگرفته بود، آن روز سخت آشفته و نا توان مینمود. در سخنش نه سحر بلاغت بود نه شهد عبارت، نه کمال معنا نه جمال صورت. صفرای غضب، پروای ادب را از او ستانده بود. چندان که ذهن آشفته بر زبان خفته اش شلاق میزد مرکب سخن رام نمیشد. کلمات سرکش و بی وقار از قفس مغز بیرون میجستند و بر شاخ زبان مینشستند. داوریهای باژگونه تاریخیحفرههای کلام را افزون تر کرده بود و خطیب از یکیبر نیامده در حفره دیگر میافتاد. با طلحه و زبیر در می پیچید و به جای علیبا آنان می جنگید. دل اهل سنت را به دست نیاورده به درد آورد. خود را چون علیدر محاصره دشمنان میدید و بدین خیال کج و قیاس باطل چنان مبتهج بود که مخالفان سیاست و ریاست خود را غاصبان مسند وصایت و ناقضا ن عهد ولایت پنداشت.
معرکه و مهلکهٔ غریبی بود. تماشاچیان از او انتظار حمله داشتند اما او قوت دفاع هم نداشت. هم نطق خشکیده بود هم منطق. نه خوب سخن میگفت نه سخن خوب میگفت.نه به نقل وفا میکرد نه به عقل. ناطقه و عاقله گویی با هم فرو خفته بودند. کار بدانجا کشید که کورکورانه دست در انبان فرسوده تاریخ کند و شخصیتهای خفته را بر انگیزد وبیازارد و به آنان نقشهای مجعول دهد و بر اجتهادشان مهر انحراف نهد و آیین ویژه خود را معیار داوری عمل دیگران سازد و انتقام گذشتگان را از معاصران بگیرد و با کبر تمام ،حق و باطل را در نزدیکیو دوری از خود تعریف کند و بدین حیله آب رفته مشروعیت را به جوی خشکیده ولایت باز گرداند.
آقای خامنهای
وقتیبر سر کار آمدید، در خیال، شریعتیغرب ندیدهای را میدیدم که عنان سیاست را به دست گرفته است. فقه و فلسفه و تفسیر نمیداند، به عوض اهل تاریخ و هنر و بلاغت است. میگفتم همین نیکو است. فقیهان و فیلسوفان غالبا تاریخ نمیدانند و لذا به قول ابن خلدون نا اهلترین کسان برای ریا ست اند. زمان که گذشت و استبداد نظری وعملی ،شما را به سؤء تدبیر و ستمگری کشا ند و مداحان و متملقان بر شما جوشیدند و ناصحان و ناقدان به زنجیرو زندان افتادند ونظم ملک پریشان شد وبانگ بینوایان بر آمد ودست تطاول حرامیان در اموال ونفوس بیگناهان گشوده شد، بر من آشکار شد که جامه ریاست و ولایت را بر اندام شما نیک نبریده اند و روح خسته و خواب آلوده تاریخ در نیمه شبیتاریک، کلید این ملک را نا سنجیده به دست شما داده است. روزی نبود که از شجره خبیثه استبداد حنظلی فرو نیفتد و سری را نشکند یا کامیرا تلخ نکند. به دعا با خدا میگفتم ایرانیرا از هلاکت و سلطانی را از سؤء سیاست برهان، اما طناب توحش که سخت تر شد و آتش اختناق که بالاتر گرفت دانستم کار فقط از دعا نمیرود. سالها نیک خواهانه نصیحت کردم و امیدوارانه دل به تاثیر بستم، اما "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" و بیمار رنجور تر شد. بیمار ما خیال اندیش شده بود. نصیحت ها را دروغ و دغلبازی ونقدها را توطئه وبراندازی می دید و جرمهای جاسوسی و ناموسی برای ناقدان میتراشید و آنان را به زجر و زنجیر می کشید. مداحان را میخرید و نقادان را میدرید ورقیبان را سر میبرید. و چندان که نقد و نصیحتها بالا گرفت مالیخولیای دشمن ستیزی هم در او قوت بیشتر یافت. نه اینکه:
هر درونی که خیال اندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد؟
پس در وعظ و نصیحت بسته شد امر "اعرض عنهم" پیوسته شد
پس به حکم خدا و خرد ،اعراض کردیم و اعتراض کردیم.
سؤء تدبیر و طغیان ستم وزوال عدالت و بحران مدیریت وتراکم تطاول وتجاوز، کلاه گشاد مشروعیت را عاقبت از سر او برداشت و درماندگی و ناشایستگی او را در تدبیر ملک و تنظیم نظام آشکار کرد.ولایت معنوی که از ابتدا نداشت،ولایت سیاسی را هم در انتها درباخت. اما هنوز جامه جمیل خطابت بر تن داشت، تا نوبت به خطابه اخیر رسید. معلوم شد که نه فقط فقه و فلسفه و تفسیر کم میداند، تاریخ را هم کج میخواند. سخن را هم به اسلوب بلاغت نمیراند. از میوه ممنوعه ولایت خورده است و حالا چون آدم در بهشت، برهنه و بیپناه ،ایستاده است تا کیفرمان "هبوط" در رسد و راهی زمین شود.
و اینک ای "رهبر معظم" ! من به شما میگویم که فرمان هبوط صادر شده و از آسمان به زمین رسیده است. بهشت ولایت دیگر جای شما نیست. صدای آدمیان صدای خداست. آیا صدای خدا را نمیشنوید؟
خوش تر آن است که مقام رهبری خود لبیک گویان ردای نا باندام ریاست را از تن بیرون کندو چون آدم ابوالبشر کلمات توبه را بر زبان آرد و از بهشت آسمانی ولایت آرام بر زمین رعیت بنشیند و با حوای خود آسوده زندگیکند و برادر کشیهابیل و قابیل را ببیندو راز دان تاریخ شود. بدین سان، دست کم ،خطیبی باقیمیماند تا فارغ از سودای ریاست به ارشاد و موعظت بپردازد و به عهد امانت وفا کند ،مگر دیگر بار با کرامت ورخصت مردم در" مسجد کرامت" تردد کند و به شکرانه سلامت "درویشان بینوا را تفقّد کند".
یا خفتگان مجلس خبرگان سر از خواب غفلت بر آورند و بند اسارت بشکنند و روزگار ولایت جایره را به سر آورند. ولی آیا امید بستن به سرد مزاجان گرمخانه خبرگان ،که مشاطگان قدرت اند و رطب خوردگان ولایت، آب به غربال پیمودن و گره بر باد زدن نیست؟
--------------------------------------------------------------------
اما آن جریده دریده نگون بخت که گوش به فرمان بیت رهبری است وقتیجعل خبر کرد و مرا "مرتد" شمرد، دانستم که پا را از گلیم غصبی خویش دراز تر کرده است. منتظر نشستم تا از بیت ولایت اشارتی رود و فرمان " استرداد ارتداد" صادر شود. چون میدانستم که رهبری حکم تکفیر و ارتداد را از شوون ولایت میداند و بولفضولی دیگران را در این امرولایی حتا اگر فقیهان و مراجع باشند ،نه به خاطر عدالت بل به خاطر ولایت ،تحمل نمیکند. چنین شد و آن نگون بختان وادار به تکذیب شدند و کذب بر کذب انباشتند و پلیدی نخستین را به پلیدی دیگر شستند و بر آن اسکناس هفت صد تومانی که با تقلبی ابلهانه جعل کرده بودند مهر باطله زدند.با خود"حافظانه" میخواندم:
بشکر تهمت تکفیر کز میان برخاست بکوش کزگل و مل داد عیش بستانی
جفا نه شیوه دین پروری بود ،حاشا همه کرامت ولطف است شرع یزدانی
من از آن نسبت مکرر مجعول ابدا نرنجیدم و بر خود نلرزیدم چون ایمان خود را از عارفان گرفتهام نه از فقیهان. فقیهان باید بر خود بلرزند که جمعیبیفضیلت و بیایمان چنین ریشخند فقاهت میکنند و سرمایه شان را بر سر بازار سیاست آتش میزنند. "ولیٌ امر مسلمین" باید پریشان شود و گریبان چاک کند که بزهای لنگ پیشاپیش گلٌه میروند و بر تر از سلطان، فرس میرانند و خادمند و مخدومی میکنند. وبداند که دیری نخواهد گذشت که شاخ گستاخ این دشمنان خانگی جامه و عمّامه ولایت را هم بدرد و تاج سلطنت را بشکند و روزگار امارت را تباه کند.هلا تا کار را از دستش بیرون نیاورده اند گریبان خود رااز دستشان بیرون آورد وایرانی را از هلاکت وسلطانی راازسوء سیاست برهاند."صبا گر چاره داری وقت وقت است".
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز تا به میخانه پناه از همه آفات بریم
ربنا لا تسلٌط علینا من لا یرحمنا :خداوندا حاکمان بی رحم را بر ما چیره مکن.
عبدالکریم سروش
خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی