۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

منظور واقعي خانمها از آنچه كه بزبان مي آورند

۲۰۰۹

منظور واقعي خانمها از آنچه كه بزبان مي آورند

منظور واقعي خانمها از آنچه كه بزبان مي آورند

همسرتان تازه از خريد به منزل آمده است و در حال پرو كردن لباس جديدش براي شماست. همانطور كه در اطاق چرخ مي زند، مشتاقانه منتظر نظر شماست. طبيعتاً شما كمي گيج شده ايد. نمي دانيد كه آيا نظر اصلي شما را مي خواهد بداند، يا اينكه منتظر شنيدن تحسين شماست.


گاهي اوقات، فهميدن مطلبي كه همسرتان مي خواهد بپرسد، برايتان گيج كننده و پيچيده مي شود، به خصوص در مراحل اوليه ي آشنايي. اين مانع ارتباطي تقصير هيچ كس نيست. ممكن است فقط به اين دليل باشد كه زنان و مردان براي رساندن مقصود خود، زبان هاي مختلفي دارند. مردها با يكديگر بسيار رو راست و رك هستند، اما خانم ها زيركانه تر صحبت مي كنند و معمولاً حرف هاي خود را اشاره اي و با پيچ و تاب بيان ميكنند.


پس وقتي چنين سوءتفاهماتي بين شما و همسرتان اتفاق افتاد، به هيچ وجه متعجب نشويد. به جاي آن اين مقاله را با ما دنبال كنيد، كه بسيار كمك كننده و مفيد خواهد بود. در ادامه ي مقالات قبلي، در اين مقاله نيز مفهوم برخي اصطلاحات و جملاتي را آورده ايم كه خانمتان در مراحل اوليه ي ازدواج و آشنايي ممكن است بر زبان بياورد. از طريق آن مي توانيد ببينيد كه از حرف هايش واقعاً چه منظوري دارد و به شما كمك ميكند تا بتوانيد به زبان او سخن بگوييد.


كشف مفهوم حرف هاي او

مي گويد: "من عصباني نيستم."

منظورش اين است كه: عصباني هستم.

چرا اين كار را مي كند: اگر مي بينيد كه لب هايش را به هم مي فشارد و سخني بر لب نمي آورد، اما ادعا ميكند كه عصباني نشده است، احتمالاً دروغ مي گويد. ممكن است قصد سركوب كردن عصبانيت خود را داشته باشد يا اينكه فكر مي كند بدون اينكه خودش بر زبان بياورد، بايد همسرش دليل ناراحتي او را بداند.

شما چه بايد بكنيد: سعي كنيد بفهميد كه از چه چيز ناراحت شده است و در مورد آن صحبت كنيد. نبايد به هيچ وجه مسئله را ناديده بگيريد. در واقع اگر شما با اين مسئله برخورد نكنيد، او موقتاً عصبانيت خود را قورت خواهد داد ولي بعدها سر آن جريان اذيتتان خواهد كرد.

مي گويد: "تو واسه من مثل يك برادر مي موني."

منظورش اين است كه: علاقه اي به تو ندارم.

چرا اين كار را مي كند: احتمالاً مي خواهد قبل از ارائه ي پيشنهادي از جانب شما، تكليف را مشخص كند. اين كار را مي كند تا شما متوجه شويد كه علاقه اي به شما ندارد.

شما چه بايد بكنيد: در اين مورد شما كاري است كه شما نبايد بكنيد: به هيچ وجه پيشنهايد به او ندهيد.

مي گويد: "من از دوستات خوشم مي آد، ولي..."

منظورش اين است كه: به هيچ وجه از دوستانت خوشم نمي آيد.

چرا اين كار را مي كند: به هيچ وجه دوست ندارد شما يا دوستانتان را ناراحت كند و قصد كنترل كردن شما را ندارد، به همين دليل مستقيماً به شما نمي گويد كه چقدر از دوستانتان بدش مي آيد. احتمالاً تصور مي كند كه آنها تاثير منفي بر شما مي گذارند و دوست دارد كه كمتر با آنها معاشرت كنيد.

شما چه بايد بكنيد: به اين بستگي دارد كه به چه دليل از دوستانتان خوشش نمي آيد. اگر دليل قانع كننده اي براي آن داشته باشد، بايد حرف او را قبول كنيد. و اگرنه خيلي ساده به او بگوييد كه دوستانتان برايتان اهميت دارند و او بايد تلاش كند تا بتواند با آنها كنار بيايد.


مي گويد: "خيلي در ارتباط نيستي."

منظورش اين است كه: درمورد من و رابطه مان چه فكري ميكني؟

چرا اين كار را مي كند: او دوست دارد پي به احساسات شما درمورد خودش ببرد و بداند كه رابطه تان به كجا مي انجامد، اما دوست ندارد كه محتاج جلوه كند. اميدوار است كه خودتان اول بحث در اين رابطه را آغاز كنيد.

شما چه بايد بكنيد: خيالش را راحت كنيد و صادقانه به او بگوييد درموردش چه فكري ميكنيد. اگر همين حالا به او نگوييد، مطمئن بشيد راه ديگري براي پرسيدن اين سوال از شما پيدا ميكند.


مي گويد: "چرا سعي نمي كني اينطوري منو ببوسي؟"

منظورش اين است كه: مدل بوسيدن تو را دوست ندارم.

چرا اين كار را مي كند: دوست ندارد با حرفش احساساتتان را جريحه دار كند. البته اين زياد هم بد نيست. بدانيد كه اينقدر دوستتان دراد كه تلاش مي كند تا همه چيز بينتان را بهتر كند.

شما چه بايد بكنيد: راه او را امتحان كنيد و ببينيد چه پيش مي آيد.


مي گويد: "من واقعاً از مدل موي اون پسره خوشم مياد."

منظورش اين است كه: از مدل موي تو خوشم نمي آيد.

چرا اين كار را مي كند: فكر ميكند اگر اين مسئله را اينطوري بيان كند بسيار بهتر از اين است كه رك به شما بگويد.

شما چه بايد بكنيد: روي مدل موهايتان تجديد نظر كنيد. شايد حق با او باشد و موهايتان نياز به تغيير داشته باشند. اما اگر ديديد از آن مدل مو خوشتان نمي آيد يا اصلاً به شما نمي آيد، پس هيچ تغييري ندهيد و وانمود كنيد كه متوجه كنايه او نشده ايد.


مي گويد: "شكمت خيلي بامزه است."

منظورش اين است كه: لطفاً شكمت را آب كن.

چرا اين كار را مي كند: به هيچ وجه دوست ندارد شما را با گفتن اينكه شكم داريد ناراحت كند. از اين طريق مي خواهد به شما بگويد كه كم كم بايد باشگاه رفتن را از سر گيريد.

شما چه بايد بكنيد: اين ديگر به خودتان بستگي دارد. اگر مي بينيد كه اين مسئله خودتان را نيز آزار مي دهد، پس حتماً روانه ي باشگاه شويد.


مي گويد: "در اين لباس چطور به نظر مي رسم؟"

منظورش اين است كه: نياز به اطمينان خاطر بيشتري از جانب تو دارم.

چرا اين كار را مي كند: تقريباً احساس عدم اعتماد مي كند و نياز دارد كه شما او را مطمئن سازيد. او دوست دارد كه تحسينش كنيد.

شما چه بايد بكنيد: آنچه را دوست دارد بشنود به او بگوييد، مگر اينكه آن لباس بر تنش واقعاً بدقواره به نظر برسد.


مي گويد: "چرا ظرفها را اينطوري مي شوري/لباسها را اينطوري تا مي كني/زمين را اينطوري تمييز ميكني؟"

منظورش اين است كه: اشتباه آن را انجام مي دهي.

چرا اين كار را مي كند: دوست ندارد با گفتن اينكه كارهاي خانه داري را بد و نادرست انجام مي دهيد، شما را نا اميد و دلسرد كند. دوست دارد كه باز در كارها به او كمك كنيد، اما مي خواهد كارها آنطور كه او مي خواهد انجام شوند.

شما چه بايد بكنيد: همانطور كه او دوست دارد كارها را انجام دهيد.


مي گويد: "دوست دارم كاري به اتفاق انجام دهيم."

منظورش اين است كه: زمان بيشتري براي باهم بودن احتياج داريم.

چرا اين كار را مي كند: دوست ندارد كه محتاج يا وابسته جلوه كند.

شما چه بايد بكنيد: بستگي به ميزان زماني دارد كه با يكديگر مي گذرانيد. اگر زمان زيادي را باهم نمي گذرانيد، پس بايد آن را بيشتر كنيد. اما اگر اكثر اوقات خود را با هم هستيد، بايد اين كنايه را ناديده بگيريد. به ياد داشته باشيد، هر كاري كه در ابتداي يك رابطه انجام دهيد، تا پايان رابطه تعيين كننده است. پس فكر نكنيد كه هر چه مي خواهد را بايد بي كم و كاست انجام دهيد.

پيام هايي كنايه آميز

اگر حرف هاي همسرتان دوپهلو بود، به هيچ وجه تعجب نكنيد. برخلاف مردها، خانم ها براي رساندن پيام خود از كنايه ها و اشاره ها استفاده ميكنند. اما اگر ياد بگيريد كه چطور از ژست ها، تن صدا، و حالت چهره پي به منظور واقعي او ببريد، با مشكلات كمتري مواجه خواهيد شد. اميد است كه اين مطالب توانسته باشد به شما كمك كند تا مقاصد و منظور همسرتان را بهتر درك كنيد.

تقلب درانتخابات دوره دهم بزرگترین دستاورد مردم


تقلب درانتخابات دوره دهم بزرگترین دستاورد مردم
طی سی سال گذشته، چرا؟

چهار شنبه ۶ آبان ۱۳۸۸ - ۲۸ اکتبر ۲۰۰۹

سیمین شریفی

آیا فکر می کنید آقای موسوی باهوش تر، محکم تر و یا آزادیخواه تر از آقای خاتمی بوده و هست؟ یادمان نرود که آقای خاتمی اکثریت مجلس و مردم را داشت. هم چنین در آن زمان تعداد زیادی روزنامه نسبتأ آزاد منتشر می شد که از ایشان حمایت میک رد. به هر حال نیروهای مافیایی تمامیت خواه به زودی از موسوی یک خاتمی دیگر می ساختند که مانند سید پس از چند سال بعد از سرکوب وحشیانه جنبش دانشجویی، قتل های زنجیره ای و توقیف همه روزنامه های اصلاح طلب.( فراموش نکنیم که همه اینها در دوره خاتمی اتفاق فتاد) دست به سینه بگذارد و به مردم بگوید معذرت می خواهم، می خواستم اما نتوانستم.
در باره چگونگی انتخابات دوره دهم مسایل ، ناهماهنگی ها، خلافکاری های قبل از برگزاری و روز انتخابات و بلاخره سناریوی شب انتخابات، اعلام شتابزده و مخدوش نتایج همگان سخن گفته اند. پس در اینجا قصد آن ندارم که گفته ها و شنیده ها را تکرار کنم. بلکه به مسایلی اشاره می کنم که شاید با آنکه همگان احساس کرده باشند و بدانند کمتر به آن پرداخته اند.
قبل از هر چیز باید بگویم تاثیر جو انتخاباتی آمریکا، مبارزات طولانی قبل از انتخابات، مناظره های کاندیداهای ریاست جمهوری، انتخاب اوباما واستقبال بی نظیر مردم آمریکا از وی مانند یک قهرمان ملی، احمدی نژاد را که شخصی بسیار خود نما و در آرزوی توجه جهانیان بخصوص زمامداران کشورهای غربی است و با توجه به اینکه با برنامه ریزی های فراوان برای تقلب ،تخلف و اطمینان از حمایت رهبری وسپاه از انتخاب مجدد خود مطمًٌٌن بود، بر آن داشت که تنور فعالیت های انتخاباتی را گرم کند از جمله نمایش مناظره های تلویزیونی به سبک کشورهای غربی را تدارک ببیند که در عین حال ادای دمکراسی به شکل کشورهای غربی را درآورد و بدین وسیله هم شو تلویزیونی که بسیار عاشق آن است اجرا کند و هم فرصتی مناسب که با رقبای انتخاباتی وغیر انتخاباتی تصفیه حسات کرده و بد وبیراه هایی را که مدت ها بود می خواست بیان کند، بگوید ( از جمله صحبت هایی که در مورد فساد مالی خانواده رفسنجانی کرد). همه نامزدها آمدند و حرف های خود را زدند و این حرف ها بحث و جدال تازه ای را بین اقشار مختلف مردم روزنامه نویسان و بلاگ نویسان برانگیخت، تا اینجا همه مسایل مربوط می شد به جناح بندی های داخل حکومت، ولی مردم به خصوص زنان و جوانان هم با زرنگی و شعور بالای اجتمایی که در ایران وجود دارد( مانند مثل معروف آجان ما سه تا جاهلو کجا می بری) وارد صحنه شدند و گفتند اگر رای ما را میخ واهید باید بگویید به ما چی م یرسه و سهم ما از این بازی چیست؟ زنان حق و حقوقی را که سال هاست پایمال شده است تقاضا کردند. جوانان در خواست حداقل آزادی شخصی و اجتماعی و در مجموع مردم خواهان به دست آوردن حقوق شهروندی و حقوقی اساسی که در یک جامعه مدنی وجود دارد شدند. و در این کارزار هر کدام از کاندیداها در حد توان اعتقادی در چهارچوب جمهوری اسلامی قول هایی به مردم دادند.

به جرات می توان گفت که تقلب در انتخابات یکی از مهمترین دستاوردهای مردم بود. چرا؟

انتخابات چگونه بر گزار شد وچه ها رفت همه می دانند و نیازی به تکرار آن نیست. جز این که همه غافلگیر شدند.
مردم باور نمی کردند که دزدی در روز روشن این چنین بی پروا انجام بگیرد.
آقایان موسوی، کروبی و رفسنجانی باور نمی کردند که احمدی نژاد با حمایت خامنه ای بی پروا این چنین کودتا کنند.
خامنه ای، احمدی نژاد و دارودسته اش باور نمی کردند که کروبی و به خصوص موسوی بدون توجه دستور رهبر از حق خود این چنین دفاع کنند.
و بالاخره موسوی، کروبی، رفسنجانی، خامنه ای، احمدی نژاد و نیروهای انتظامی و بسیج باور نداشتند که مردم این چنین شجاعانه و پیگیر دنبال پس گرفتن رای دزدیده شده باشند.
پیگیری متین و توام با شعور اجتماعی بالای مردم به خصوص شجاعت زنان و جوانان، نه تنها شاکیان و متهمان را شگفت زده کرد بلکه دنیا را در بهت و حیرت فروبرد. ده ها روزنامه نگار و خبر گزاری هایی که به مناسبت انتخابات در تهران بودنند هیجان زده خبر می فرستادند در تمام کانال های تلویزیونی دنیا، اخبار ایران ده ها بار در روز در راس خبرها پخش می شد و جمله "رای من کجاست" ورد زبان همه خبرگزار یها و رنگ سبز به عنوان رنگ جنبش آزادیخواهانه ایران شد. سر دمداران کودتا وحشت زده قبل از هر چیز اقدام به اخراج خبرنگاران کردند. و همگی می دانیم که پس از آن چه که نکردند، الحق روی بسیاری از جنایتکاران تاریخ را سفید کردند. نمی خواهم در باره هیتلر و یا استالین حرف بزنم چون آن ها مربوط به زمانی دیگر است. ولی می توان گفت که تفاوت جنایات زندان های اسراییل و زندان ابوغریب در این است که هیچ کدام از آن ها بر علیه شهروندان خودشان این چنین نکردند. اگر چه که جنایت، جنایت است و در ماهیت عمل فرقی نم یکند. تنها یک فرق دارد: کسی که با مادر خود زنا کند با دیگران چه ها کند؟ مردم دنیا که شاید قبل چندان توجه ای به دعوای اتمی غرب با ایران نداشتند وحشت زده به این فکر افتادند وای اگر این ها صاحب بمب اتم شوند. 

فرض کنیم آقای موسوی در دور اول و یا در دور دوم انتخاب می شد. راستی با خوشبینانه ترین فرض ها چه می شد؟

شرایط اجتماعی 
از یک طرف مردم خوشحال و منتظر برآورده شدن خواسته ها و قول های انتخاباتی می شدند. از طرف دیگر جناح شکست خورده به سر کردگی رهبر و پس از آن دارودسته شریعتمداری، مجلس فرمایشی قوه قضایی، دم و دستگاه اطلاعات، سپاه و سایر ارگا نهای بازدارنده واپسگرا شروع به کار شکنی، جنجال به پا کردن، بگیر و ببند کرده و چوب لای چرخ گذاشتن ها شروع می شد. آیا فراموش کرده اید این ها در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی چه کردند؟ آیا فکر می کنید آقای موسوی باهوش تر، محکم تر و یا آزادیخواه تر از آقای خاتمی بوده و هست؟ یادمان نرود که آقای خاتمی اکثریت مجلس و مردم را داشت. هم چنین در آن زمان تعداد زیادی روزنامه نسبتأ آزاد منتشر می شد که از ایشان حمایت میک رد. به هر حال نیروهای مافیایی تمامیت خواه به زودی از موسوی یک خاتمی دیگر می ساختند که مانند سید پس از چند سال بعد از سرکوب وحشیانه جنبش دانشجویی، قتل های زنجیره ای و توقیف همه روزنامه های اصلاح طلب.( فراموش نکنیم که همه اینها در دوره خاتمی اتفاق فتاد) دست به سینه بگذارد و به مردم بگوید معذرت می خواهم، می خواستم اما نتوانستم. مردم سرخورده سر در لاک خود فرو برده و می گفتند همشون سرتا پا یک کرباس اند موسوی هم برایمان کاری نکرد از هر چه رجل سیاسی و انتخابات بود ناامید می شدند و سال ها طول می کشید تا بار دیگر این چنین مشتاق برای عوض کردن سرنوشت خود جون سیل به خیابا نها سرازیر شوند. چون عملکرد خیزش و مردم با توجه به پیچیدگی های شرایط جامعه قانونمند است و شاید یک نسل طول بکشد که ناکامی ها را فراموش و باور کنند که به هر قیمتی باید سرنوشتشان را تغییر دهند و مجددأ همگان در نقطه شور انقلابی قرار گیرند. 

شرایط سیاسی وسیاست خارجی
 
بن بست سیاسی مربوط به پرونده اتمی ایران یکی از معظلات دولت موسوی در صحنه بین المللی می شد زیرا خامنه ای و دیگر نیروهای واپسگرا که حیاط سیاسی شان را از اول انقلاب در داغ نگه داشتن تنور هوچی گری سیاسی با شعارهای مبارزه با آمریکا، سنگ اندازی در روند صلح خاورمیانه و کوشش برای دستیابی به سلاح امی تحت عنوان نیاز به انرژی هسته ای (که صد البته حق هر کشوری است) مجال هیچ گونه تصمیم گیری مستقل در عرصه سیاست خارجی به آقای موسوی را نمی دادند. و در عرصه سیاست داخلی هم با توجه به اکثریت واپسگرا کاری چندانی از پیش نمی برد. 

شرایط اقتصادی
 
و این گرفتاریهای احتمالی تازه بدون در نظر گرفتن شرایط نابسامان اقتصادی است دولت احمد ینژاد وارث میلیاردها دلار ذخایر ارزی بانک مرکزی ایران و میلیاردها دلار موجود در صندوق ذخایر ارزی بود. به علاوه این دولت از فروش نفت بشکه ای بالای صد دلار سود برده بود ولی همان طور که می دانید کلیه این منابع را هوشمندانه به تاراج داده است. حالاآقای موسوی باید یک اقتصاد ورشکسته با بدهی خارجی، صندوق های خالی ذخایر ارزی، رکود بازار و فعالیت های اقتصادی، تورم بالای ۲۵% درصد، نرخ بیکاری بالای ۱۳% (آمار دولتی ) همراه با تحریم های شدید بین المللی را تحویل می گرفت.
خوب ، باز هم شما فکر می کنید عملکرد آقای موسوی بهتر از آقای خاتمی می بود؟ 

چه خوب که احمقانه آقای موسوی را بازنده اعلام کردند. دستآورد ملت چه بود؟
مردم سراسیمه بدون سازماندهی به خیابان ها ریختند و خواهان پس گرفتن رای دزدیده شده، شدند. سیل چند میلیونی مردم چنان بود که هم چنان که قبلأ گفتم رهبران موافق و مخالف را، دنیا را و حتی خودشان را شگفت زده کرد. احمدی نژاد شتابزده جشن پیروزی گرفت. رهبر با عجله به نماز جمعه شتافت و همه مردم و مدعیان تقلب در انتخابات را صریحأ تهدید کرد. شبانه دویست هزار نیروی بسیج و انتظامی به خیابان ها ریختند و آن کردند که همه می دانیم. کشتند، زدند، غارت کردند، به بند کشیدند و به بند کشیده ها اعم از زن و مرد تجاوز کردند، تاتر و نمایش های تلویزیونی رنگارنگ تحت عنوان دادگاه برپا کردند، هر آن جه کردند پیش مردم بی آبروتر و افشاتر شدند. جماعتی که حتی به احمدی نژاد رای داده بودند(البته به جز مزدبگیران) آن ها هم رایشان را پس خواستند.
حالا دیگر رهبر، احمدی نژاد و ابزارسرکوب آن ها سپاه می دانند که بیش از هفتاد در صد مردم آن ها را نمی خواهند. همه به طور دایم باید پشت سر خود را نگاه کنند. رهبر می داند که دیگر حنایش رنگی ندارد. تهدید کرد دستور زدن قتل و تجاوز صادر کرد. مخالفان را به غل و زنجیر کشید دستور اجرای نمایش های کذایی داد اما با تظاهرات روز قدس جواب دندان شکنی از مردم گرفت.
احمدی نژاد نه تنها در داخل ایران پشم و پیلی اش ریجت و بی آبرو شد (که حتی جرات ندارد با ماشین به مجلس برود) که درمحافل بین المللی هم دیگر نمی تواند عرض واندام کند. خودشان هم می دانند که حتی برای حزب الله و حماس و از این قبیل هم بجز گاو شیر ده وزنه دیگری نیستند.
سپاهی ها هم با تمام هارت و پورتی که می کنند همه از سایه همدیگر می ترسند و به طور دایم مشغول دستگیری ، تصفیه و نقل و انتقال هستند.
این همه وحشت از مردم در طول سی سال گذشته در جمهوری اسلامی سابقه نداشته است 

نتایج انتخابات 22 خرداد

حکومت جمهوری اسلامی دیگر نمی تواند به روال قبلی حکومت کند. چون مردم نه حکومتش را قبول دارند نه جمهوری بودنش را و نه اسلامی بودنش را ( نه حکومت است نه جمهوری و نه اسلامی)
آقای موسوی هم دیگر آن آقای موسوی قبل از ۲۲ خرداد نیست. چند روز اول پس از انتخابات در شوک بود اول یواش یواش و لنگان لنگان دنبال مردم راه افتاد و بعد دید اگر ندود جا مانده است.
مردم هم که دیگر صد البته آن نیستند. تازه دریافتند که حداقل هفتاد درصدند و به قدرتی که در اتحادشان وجود دارد پی بردند ترسشان از زندان شکنجه و کشتن ریخته است. هر چه بگذرد جنبش مردم عمیق تر ،معنی دارتر و جهت دارتر خواهد شد. آقای موسوی که به سختی توان همراهی با جنبش آزادیخواهانه مردم را دارد گاهی به نعل زده و به درستی در جواب بیانیه اخر رفسنجانی( در حقیقت خطاب به آنان که در صدد ماست مالی اوضاع هستند) می گوید اگر من هم کنار بروم مردم رهبر دیگری انتخاب کرده و به راه خود ادامه خواهند داد، و گاهی به میخ زده و به مردم هشدار می دهد ساختار شکنی نکنید ما جمهوری اسلامی می خواهیم نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم.
این نوع صحبت کردن مهندس موسوی مرا به شدت یاد دو جمله معروف مهندس بازرگان انداخت که می گفت:
باران خواستیم سیل آمد
و یا در جایی دیگر گفت:
سه سه بار نه بار غلط کردیم که انقلاب کردیم

عكسي كه 25 سال سانسور شد

عكسي كه 25 سال سانسور شد

نفر سمت راست گوشه، ابوالحسن بني صدر است. او كه با 11 ميليون راي نخستين رئيس جمهور ايران شده بود، با جمله تاريخي آيت الله خميني در 25 خرداد 60:” 35 ميليون نفر بگويند بله، من ميگويم نه.” كنار زده شد. 7 تن از مشاورانش اعدام شدند، هزاران تن از هوادارنش به زندان رفتند و خودش رهسپار تبعيد شد.

درست بالاي سر خميني، مرد روحاني با عمامه سفيد آيت الله لاهوتي است. او كه از زندانيان با سابقه قبل از انقلاب به همراه منتظري و طالقاني بود، بعد از پيروزي انقلاب از سرسخت ترين هواداران رئيس جمهور بني صدر، به شمار ميرفت. به فاصله 2 ماه پس از كنار زدن بني صدر توسط لاجوردي به زندان اوين برده شد و اعدام شد. جمله معروف او خطاب به سران حزب جمهوري(بهشتي،خامنه اي و رفسنجاني) اين بود: “مردم انقلاب نكردند تا من وشما بر آنها حكومت كنيم . اگر قرار بود با چماق و زورگويي بتوانند حكومت كنند قبل از شما آريامهر بود.حاكميت تك حزبي است كه صداي پاي فاشيزم را به گوش ميرساند. واي به حال آن انقلابي كه 8 درصد به 80 درصد حكومت كنند. اگر زور ميتوانست آدم را جاي خودش بنشاند، پيش از شما زورمند تر از شما بودند. شما جز اينكه خفقان ايجاد كنيد و براي مردم مشكل درست كنيد كار ديگري نميكنيد.”( روزنامه انقلاب اسلامي، ۲۲ فروردين ۱۳۶۰- انقلاب اسلامي، ۸آذر ۱۳۵۹)

نفرايستاده ميان آيت الله مطهري و لاهوتي، صادق قطب زاده است. او كه به همراه ابراهيم يزدي و بني صدر راه انقلاب را در پاريس هموار كرده بود، 24 شهريور 1361، به اتهام توطئه انفجار جماران، زنداني و اعدام شد. آيت الله منتظري بعدها در خاطراتش نوشت:”بعدا شنيدم آقاي حاج احمد آقا در زندان سراغ آقاي قطب زاده رفته و به او گفته است شما مصلحتا اين مطالب را بگوييد و اقرار كنيد و بعد امام شمارا عفو مي‎كنند، ولي او را اعدام كردند. بعدها از طريق موثقي شنيدم كه جريان ريختن مواد منفجره در چاه نزديك محل سكونت مرحوم امام بكلي جعلي است و واقعيت نداشته است.”(خاطرات آيت الله منتظري،ج۱،ص۴۸۵)

قطب زاده دردادگاه پرسيده بود:”روشنفكران و روحانياني كه بنيادگذار انقلاب بودند كجا هستند؟ آيا حتي يك تن از آنها در كاري هست؟ اينها كه امروز بر كارند در جريان انقلاب چه مي كردند؟”(ايستاده بر آرمان،ص ۲۷)

پي نوشت۱: آن كه در كنار بني صدر ايستاده، صادق طباطبايي است. سخنگوي دولت مهندس بازرگان بود. بعد به بازرگان پشت كرد و به صف حكومتي ها پيوست.در سال 61 به دليل قاچاق 3.75 پوند ترياك توسط پليس آلمان دستگير و در دادگاه دوسلدورف به 3 سال زندان محكوم شد.( پس از بحران،خاطرات هاشمي رفسنجاني،صص ۳۵۹،۴۱۱،۴۱۹) با پادرمياني وزيرخارجه آلمان و مصونيت سياسي به عنوان عنصر نامطلوب از آن كشور اخراج شد. او همچنان به حمايت از جمهوري اسلامي ادامه ميدهد.

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

ترس از ۱۳ آبان سبز


  • ۷

جنبش سبز؛ زنده، پویا و موثر


  • ۳

اسم واقعی افراد سرشناس!


 اسم واقعی افراد سرشناس! www.cloobmusic.com
کمال الملک —–> محمد غفاری
مارک تواین —–> ساموئل لنگهورن کلمنس
میرزاده عشقی —–> سید محمدرضا کردستانی
سیمین بهبهانی —–> سیمین خلیلی
امیر کبیر —–> تقی فراهانی
ذبیح الله منصوری —–> ذبیح الله حکیم الهی دشتی
م. امید —–> مهدی اخوان ثالث
شهریار —–> محمدحسین بهجت تبریزی
حافظ —–> شمس الدین محمد شیرازی
چارلی چاپلین —–> سِر چارلز اسپنسر چاپلین
پروین اعتصامی —–> رخشنده اعتصامی
صائب تبریزی —–> میرزا محمد علی
سلمان فارسی —–> روزبه
ستارخان —–> ستار قره‌داغی
میرداماد —–> میر برهان‌الدین محمدباقر استرآبادی
باقرخان —–> باقر تبریزی
نسیم شمال —–> سید اشرف‌الدین گیلانی
جبار باغچه بان —–> میرزا جبار عسگرزاده
بدیع الزمان فروزانفر —–> محمدحسین بشرویه‏ای
چه گوارا —–> ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا
سعدی —–> مُصلِح الدین مُشرف بن عَبدُالله
عزیز نسین —–> مَحمَت نُصرَت
آتا تورک —–> مصطفی کمال پاشا
ولتر —–> فرانسوا ماری آروئ
بودا —–> سیدارتا گوتما
بیل کلینتون —–> ویلیام جفرسون بلایت سوم
سیمون بولیوار —–> سیمون لوسی ارنستین ماری
پله —–> ادسون آرانتس دوناسیمنتو
نیما یوشیج —–> علی اسفندیاری
افلاطون —–> آریستو کلس
گلاب آدینه —–> گلاب مستعان
شیرین بینا —–> شیرین صدق گویا
مادر ترزا —–> آگنس گوک بژازین
بزرگ علوی —–> مجتبی علوی
نادره —–> حمیده خیر آبادی
تیتو —–> جوزپ بروز
ثریا قاسمی —–> مولود ملاقاسم
جان وین —–> ماریون موریسون
ایرج راد —–> اکبر حسنی راد
سیروس گرجستانی —–> علی اکبر محمدزاده گرجستانی
استالین —–> یوسف ویساریونوویچ ژوگاشویلی
سولات سار —–> پل پوت
فروزان —–> پروین خیر بخش
گوهر مراد —–> غلامحسین ساعدی
ر . اعتمادی —–> رجبعلی اعتمادی
م .. الف . به آذین —–> محمود اعتمادزاد
ملکه الیزابت —–> الیزابت الکساندرا مری ویندسور
ایرج —–> حسین خواجه امیری
پرویز یاحقی —–> پرویز صدیقی پارسی
ابوعمار —–> یاسر عرفات
ماکسیم گورکی —–> آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف
ملک الشعرا —–> محمدتقی بهار
آریل شارون —–> آریل ساموئل مشرایبر
عبدالکریم سروش —–> حسین حاج فرج الله دبّاغ
کیتارو —–> ماسانورى تاکاهاشى
تروتسکی —–> لو داویدوویچ برونشتاین

اسم واقعی افراد سرشناس!

توطئه بزرگی به نام دعای کمیل و رفتار‌های کیلیویی وزارت اطلاعات ج. ا.- احمد شیرزاد


  • ۱

نماز بر جنازه ای بنام "فصل الخطاب

امشب رهبر را سیمای جمهوری اسلامی نشان داد که برای نخبگان صحبت می کرد. وقتی کسی را از جلد فصل الخطاب بودنش بیرون می آورند و دیگر یک جمع 3 هزار نفری از مجموعه ماشین دولتی هم برایش تره خُرد نمی کند باید هم مثل مار زخم خورده به خود بپیچد.

در حوادث پیش و پس از انتخابات هیچ کس چنین برجنازه حیثیت و اقتدارش ماتم نگرفته که ایشان گرفته است.

مجموع خواب شبانه روزی اش به گفته اطرافیان بین 2 تا 3 ساعت، آنهم به ضرب و زور انواع قرص هاست. وحشت روز های آینده امانش را بریده و دائماً دو دو تا چهارتا می کند. با همین وحشت، در  دیدار با نخبگان فشار علنی و بحساب خودش سنگین را به سید و شیخ و  خاتمی شروع کرد.  با طرح جرم "تشکیک در انتخابات" که البته خجالت کشید بگوید "تشکیک در نتیجه انتخابات"!

همه آشفته مغزی های سالها پنهان نگهداشته اش را بسرعت بیرون می ریزد. آشفته گوئی هائی که بدفعات در چند سال گذشته در بزنگاه های متعدد در گفتارهایش بیرون زده است و هیچ یک از دور و بری های بسیار نزدیکش هم جرات نکردند با او مطرح کنند. ادامه این آشفته گوئی ها و خشم و خشونت ها سر انجامی جز به بن بست کشاندن یک نظام حکومتی و فراهم کردن یک دوران گذار پر رنج و مصیبت برای مردم ایران ندارد. چیزی که در محاسبات آشفته ایشان همیشه مغفول مانده نیروی خشم انباشته مردمی است که نتوانست هرگز آنها را بشناسد. همه حاکمانی که در روندی غیر مردمی به حکمرانی رسیده اند جز این نکردند.

کاری که صدام حسین با عراق ثروتمند کرد. کشوری که در دهه 1340 مورد رشک و حسد نه تنها عرب ها، بلکه شاه بود و امروز به ویرانه ای تبدیل شده که مردمش نمی دانند به چه جرم و گناهی اینگونه کشته می شوند! این اولین عکس صدام حسین پس از دستگیری و انتقال به یک خانه، پیش از انتقال به زندان است. سردار قادسیه عراق را به امریکائی ها تحویل داد، بزرگترین ویرانی و کشتار را روی دست ایران و عراق گذاشت و با شعارهای ضد امریکائی و ضد اسرائیل به هردوی آنها بزرگترین خدمات را کرد!نماز بر جنازه ای بنام "فصل الخطاب

بیانیه شماره چهار هسته راه سبز امید در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و دانشگاههای علوم پزشکی کشور


بیانیه شماره چهار هسته راه سبز امید در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی و دانشگاههای علوم پزشکی کشور

بنام خداوند بخشنده مهربان


7 آبان ماه 88

سیزده آبان از آن ماست .

قَالُوا يَامُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَإِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ــــ قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ـــ فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى ــــ قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى ــــ وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ــــ فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا ءَامَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى

همکاران گرامی در وزارت بهداشت و سازمانهای مرتبط ودانشجویان عزیز دانشگاههای علوم پزشکی کشور:

هفته ها و ماه های پس از انتخابات بعنوان هفته ها و ماههای تعیین کننده در تاریخ کشور ایران محسوب میگردد. در روزگاری که ملت شریف ایران بویژه نسل جوان و نخبه کشور در تقلای ایجاد تغییرات حداقلی در فضای مه اندود جامعه در جستجوی بدیلی عقلانی برای اداره کشور بود، دستهای پلید جرثومه استبداد صفحه سیاهی را برای تقریر سرنوشتی نامیمون در کشور جستجو میکرد. خدایگانان و طاغوتهای مقدس با تفرعنی بی بدیل ، خود را امامان عصر خواندند و عزم آن کردند تا قانون اساسی این میثاق پاره پاره از جور فروعونیان را به موزه تاریخ بسپارند. و چه جادوها نکردند در روز انتخابات تا شب را صبح، سیاه را سفید، شیطان را قدیس و کذابی بی ادب را نماینده ملتی شریف بنمایانند و اگر نبود حضور سبز مردمان تا بسان عصای موسی همه شعبده های رمالان و جاعلان را با حضور خود باطل گرداند، امروز برای ما رنگ دیگری داشت. نمرودیان چه نقشه ها که نکشیده بودند برای تقسیم میراث، بعد از بخاک سپاری جمهوریت و اسلامیت نظام. معاویه مسلکان علی نما، چه جاهلانه انگشت تهمت بسوی بزرگ زنان و مردان این سرزمین نگرداندند تا هر یک را به شیوه ای لتی رسانند و چه طاماتها نبافتند از ریزش و رویش تا توجیه گر ریزش شرف و رویش رذالت، ریزش عقلانیت و رویش خرافه و جهل، ریزش سعادت و رویش نکبت، ریزش عشق و رویش نفرت باشند. و در نهایت آنچه دیدیم و شنیدیم و رفت بر کشور از قتل و شکنجه و زندان و تجاوز و جسارت به جان و مال و ناموس مردمان، همه، فرزندان نامشروع وصلتی نامبارک است میان زر و زور و تزویر.پیوندی که عقد آن باطل نمیگردد مگر با باطل سحر حضور سبز مردمان. سیزده آبان، شانزده آذر، بیست و دو بهمن، و سایر مناسبتها، فرصتهای بی بدیلی هستند که سالهاست در گروگان طاغوت اند تا ناراستی چهره خویش را با نمایشی مضحک بزک نموده و حکومت دیوان را، حاکمیت مردمان نمایاند. آری هر آنچه بوی مردمان میدهد مال مردمان است و دیوان و ددان را به آن راهی نیست. ما روز سیزده آبان به خیابانها می آئیم تا بار دیگر کشتی طوفان زده میهن را به ساحل امن عقلانیت برسانیم، تا بار دیگرساخته استبداد را ابراهیم وار در هم فرو کوبیم، تا بار دیگر خدعه نیرنگ مکاران را با ترنم شعارهای سبزمان باطل کنیم، تا بار دیگر نفسهایمان را بهم دهیم و با نفخه زندگی عفریت مرگ را از کالبد کشور خارج سازیم، تا بار دیگر شق القمر جنبش دانشجویی و دانش آموزی را در تداوم مبارزه تاریخی ملت ایران با استبداد شاهد باشیم، و تا بار دیگر سیزده آبان را از آن خودگردانیم.

همکاران عزیز، دانشجویان گرامی،

سیزده آبان که یادآور مبارزه جنبش دانش آموزی کشور با چهره کریه استبداد در سال انقلاب است، به راستی متعلق به همه ماست. جنبش دانش آموزی و دانشجویی که میرود در جریان باز پس گیری انقلاب از حرامیان و راهزنان و نامحرمان، نقش تاریخی خود را بار دیگر به نمایش بگذاردو امیدهای تازه ای همچون امید به فرهنگ عقلانیت و عقل محوری را با شعار مبتنی بر شعور و همزیستی مبتنی بر مدارا را برای جنبش سبز به ارمغان آورد.هسته راه سبز امید از همه دانشجویان، اساتید، پرسنل دانشگاهها و وزارت بهداشت دعوت می نماید تا برای پیوستن به پایان سبز راه دراز مبارزه با استبداد، در راه پیمایی این روز همانند آنچه در روز قدس شاهد آن بودیم حضوری فعال داشته باشند.

سازمان عفو بین الملل به خامنه ای: هرچه سریعتر تهدید علیه شاکیان انتخابات را پس بگی


  • ۵

آموزش برخورد از نوع رژیم ایران ( کاریکاتور ) ( عبدالقادر بلوچ

[barkhord.jpg]

من به دیدار خدا رفتم و شد

با کراوات به دیدار خدا رفتم و شد

بر خلاف جهت اهل ریا رفتم و شد

ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ

همچنان آینه با صدق و صفا رفتم و شد

با بوی ادکلنی گشت معطر بدنم

عطر بر خود زدم و غالیه سا رفتم و شد

حمد را خواندم و آن مد "ولاالضالین" را

ننمودم ز ته حلق ادا رفتم و شد

یکدم از قاسم و جبار نگفتم سخنی

گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد

همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین

سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد

"لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او

"ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد

مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟

من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد

تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست

من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد

مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید

فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد

خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون

پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد

گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو

تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد


تأملی روی شعارهای جنبش سبز

۲۸ اکتبر ۲۰۰۹

تأملی روی شعارهای جنبش سبز

روزهای اول شکل گیری جنبش سبز که شعارهای ظاهرا مذهبی مانند "الله اکبر" و "نصر من الله و فتح قریب" سر داده می شد، تحلیلی در تلویزیون بی بی سی دیدم که پیش بینی می کرد این شعارها ادامه نخواهند یافت، چون که غالب شرکت کنندگان در این جنبش را جوانهایی تشکیل می دهند که با فرهنگ رسمی مذهبی مخالف هستند و مدرن فکر می کنند و از نمادهای انقلاب پنجاه و هفت دل خوشی ندارند و ...

ولی دیدیم که این شعارها نه تنها فروکش نکرد، بلکه تقویت هم شد. و نه تنها تقویت شد، بلکه شعارهای دیگری مثل "یا حجة بن الحسن، ریشه ی ظلمو بکن" و همچنین شعارهایی در حمایت از کسانی مثل همت و باکری (که سالها نمادهای مورد علاقه ی حاکمیت بوده اند)، به آنها اضافه شدند.

من فکر می کنم که این شعارها، نه انگیزه ی مذهبی دارند و نه انگیزه ی ایده ئولوژیک. بلکه به نقاط اتکای هستی شناختی ایرانیان مربوطند. اینها با تاریخ ما گره خورده اند. با خونهایی که در طول تاریخ برای تحقق آزادی در این کشور ریخته شده، گره خورده اند. در شعور جمعی ایرانیان به طور ناخودآگاه، این امید وجود دارد که: "قدرت ظلم محدود است، و حقیقتی وجود دارد که قدرتش از این ظلم بیشتر و بالاتر و اکبر است". این امید، در طول تاریخ انگیزه ی ملت ایران برای مقاومت بوده است. این یک امید سطحی نیست که به سادگی و با سوءاستفاده هایی که در این چند سال اخیر از نام اسلام و شعار "الله اکبر" صورت گرفته، از ذهن ما پاک شود، بلکه ریشه در اعماق تاریخ و فرهنگ و شعور جمعی ناخودآگاه ما دارد.

شعار "نصر من الله و فتح قریب" هم جلوه یی دیگر از همین امید تاریخی است. در ناخودآگاه ما، بوی امید و بوی نزدیک بودن پیروزی حقیقت را می دهد و احساس فلج کننده ی ناتوانی را با احساس شورانگیز توانایی جایگزین می کند. همین طور جملات قرآنی دیگری که این روزها از دوستانی که مذهبی هم نیستند، بسیار می شنوم. مانند: "الیس الصبح بقریب؟"

اما دوشعاری که فکر می کنم بیشتر باید رویشان تأمل کنیم، شعارهایی است که در این جنبش برای اولین بار توسط مردم ساخته شدند. اولی این بود: "یا حجة بن الحسن، ریشه ی ظلمو بکن" که به نظرم خیلی شعار عجیب و باشکوهی است، چون یک جور پس گرفتن امام زمانی است که در شعور جمعی ناخودآگاه ما ایرانی ها نشانه ی امید و مقاومت و ظلم ستیزی بود، ولی امروز توسط بعضی ها دستاویزی برای ترویج خرافه و توجیه ستم شده است.

و شعار دیگر که برای من از همه جالبتر بود، این است: "بسیجی واقعی، همت بود و باکری". زیبایی این شعار در اینجاست که نشان می دهد این مردم معترض، با تمام جفاهایی که از بسیج و بسیجی دیده اند، باز هم نقاط اتکای هستی شناختی ملی و تاریخی خود را که روزی با نام "بسیج" گره خورده بود، فراموش نکرده اند. در این سالها، تلاشهای تبلیغاتی زیادی شد که این نقاط اتکای هستی شناختی تاریخی ما را در ذهنمان پاک کنند. می خواستند به ما بقبولانند که همت و باکری و جهان آرا و زین الدین و ... یک مشت ادم هفت تیر کش بی رحم مثل این چماقداران امروز بوده اند که بقول مشاور احمدی نژاد، "فیلمهای وسترن" زیاد نگاه می کردند. شبیه به همین کار را با دیگران هم کردند. گفتند مصدق بی دین و عوامفریب بود و برای رفع عقده ی حقارتش، می خواست قهرمان اجنبی ستیزی شود. یا مثلا در مناظره های انتخاباتی بین نمایندگان کاندیداها، نماینده ی احمدی نژاد مدعی شد که باقرخان، سالار ملی، یک لات سرگردنه بگیر بیشتر نبوده است....

تمام این تلاشها برای این انجام می گیرد که رابطه ی ما را با نقاط اتکای تاریخی مان قطع کنند. تا ما احساس کنیم هیچ هویت ملی و تاریخی یی نداریم. تا خودمان را تحقیر کنیم و انواع فکرهای جمعی جبار را برای خودمان بسازیم. چقدر قبل از شکل گیری جنبش سبز می شنیدیم که: "ما ایرانی ها هر بلایی سرمون بیاد حقمونه. ما بی فرهنگ ترین مردم دنیا هستیم و ..." ولی همین بی فرهنگ ترین مردم دنیا، روز بیست و پنج خرداد حرکتی کردند که در مترقی ترین کشورهای دنیا هم باورکردنی نبود. کاری کردند که جهان به احترامشان ایستاد.

به خاطر همین، من این شعار "بسیجی واقعی، همت بود و باکری" را خیلی دوست دارم. این صدای مردمی است که می گویند ما نقاط اتکای هستی شناختی خود را می شناسیم و روی مرزهای حقانیت خودمان مقاومت می کنیم. ما ملتی نیستیم که امروز از گرد راه رسیده باشیم و جنبش سبز هم جنبشی نیست که یک شبه در اتاقهای فکر سیا و موساد و ... متولد شده باشد که شما بخواهید به همین راحتی با باتوم و گاز اشک آور و زندان و اعتراف گیری و ... سرکوبش کنید. این ادامه ی یک "راهپیمایی هزاران ساله" است. و حتا اگر در کوتاه مدت بتوانید ساکتش کنید و یا منحرفش کنید، بی شک چاووشی امید انگیز ملت ایران روزی این قافله را به وطن خواهد رساند.

هشدار : احتمال یک نقشه حساب شده

THURSDAY, OCTOBER 29, 2009

هشدار : احتمال یک نقشه حساب شده

در خبر ها البته از نوع سانسور نشده اش آمده بود که در مجلس دیدار نخبگان با خامنه ای یک دانشجو بلند شده و شروع به انتقاد به مسائل مختلف کرده به نظرم (که البته شخصی است) این موضوع به نمایش نزدیکتر بود به چند نکته در این خصوص اشاره می کنم :
1- خامنه ای در انتهای صحبتها به مجری عنوان کرده "آیا کس دیگری هست صحبت کند ؟!"
از بین چند نفری که بلند شده اند یک نفر توسط خود وی (خامنه ای) دعوت شده و
در انتهای صحبتهای وی از مجری سوال نشد آیا کس دیگری هست صحبت کند ؟!
3- فرد دانشجو صحبتهای خود را در چند دسته طبقه بندی کرده بوده است؟ آیا او انتظار داشته در چنین مراسمی به صحبتهای اینچنینی گوش داده شود؟ و آیا بر اساس همان حوادثی که خودش از آن انتقاد می کند اساساً با شناخت سانسور خبری و نوع تفکر خامنه ای پیش از جلسه فکر نکرده در نهایت چه سو استفاده ای توسط کودتا چیان از پاسخ سخنان وی توسط خامنه ای می شود ؟ این در حالی است که ظاهراً 
او یکی از دانشجویان ریاضی دانشگاه شریف و برنده المپیاد جهانی ریاضی است.
4- وی در بند اول صحبتش به این اشاره می کند که "در این 30 سال آیا واقعا جامعه ما به سمت اسلامی شدن و اخلاقی بودن پیش رفته؟ اگر ذره ای هم جواب به این سوال منفی باشد باید به عملکرد خود در این 30 سال شک کنیم." آیا این شما را به یاد صحبتهای یک نفر (احمدی نژاد) نمی اندازد؟
5- در قسمت دیگری از یک نقل قول از آن جلسه که در سایتها پخش شده آمده "بعد خامنه ای شروع کرد به جواب دادن و اظهار ناراحتی کرد که اینجا ما نمیخواستیم از این دست صحبتها مطرح بشه و دوست داشتم که در زمینه مسایل نخبگان و علمی بحث بشه و در جواب به اون دانشجو همون حرفهایی رو زد که توی خبرها دیدیم. یعنی در واقع به خاطر صحبتهای اون دانشجو بود که خامنه ای مجبور شد درباره انتخابات حرف بزنه و" فکر نمی کنید بر اساس برآورد ها موقع گرفتن موسوی و کروبی فرا رسیده بوده و باید حکم مجرم بودن آنها به بهانه ای از خامنه ای اخذ می شد؟
6- فکر نمی کنید از این به بعد هر وقت بخواهیم بگوییم در این جامعه اجازه انتقاد داده نمی شود طرفداران حکومت این حادثه را محکم بر سرمان بکوبند

البته من آدم منفی بافی نیستم ولی از ساده فرض شدن هم خوشم نمی آد امیدوارم کسی من را زا این شک در بیاورد